اختلاف مهم نیست که خوب هم هست، تا وقتی که مانع شکل گیری گفتگو نشود. تا وقتی که بتوانیم به هم گوش بدهیم.
پ.ن: ما با هم حرف میزنیم، پس "جمع" هستیم.
به لطف سیاست های آقایان، چند وقتی بود احساس غرور نکرده بودم. غرور ملی را می گویم. از همان غرور هایی که وقتی تیم ملی والیبال پشتِ هم پیروز می شود، کمی مزه مزه اش می کنی، وقتی دانشمندان کشورت قدمی بر می دارند، در رگهایت حسش می کنی و وقتی اسطوره ها و تاریخ کشورت را می خوانی، از آنها سرشار می شوی.
چند وقتی بود احساس غرور نکرده بودم تا دیشب که خبر توقیف نفت کش روباه پیر رفت روی خروجی خبرگزاری ها. همان وقتی که وزاری خارجهی کشوری لات جهان، مثل سگ های فراری شروع کردند به زوره کشیدن که: «دنبال این هستیم که از راه دیپلماتیک مسئله را حل کنیم».
پ.ن1: مسئله اصلی خود شمایید. حلش کنید.
پ.ن2: این احساس غرور، به اندازه خون دادن هم می ارزد.
بر نفس خود مسلط نخواهی شد مگر با یاد فراوان قیامت و بازگشت به سوی خدا.
(نهج البلاغه/ نامه 53)
همه شان یا به خاطر بوفون رفته اند به یوونتوس،
یا به خاطر عظمت تاریخچه به یونایتد،
یا به خاطر جذابیت پروژه جاه طلبانه، به پاریسن ژرمن.
اخبار فوتبال را که دنبال می کنی عجیب است.
هیچ کس به خاطر پول به هیچ تیمی نمی رود مگر در لیگ چین و قطر!!!
داشتن مسئلهی اصلی نیست. داشتن "آنچه که نیست" میچسبد. نمونه اش همین خنکای شب های تابستان است که حسابی خر کیف میکند آدم را. برعکس خنکای پاییز.
پ.ن:
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
(مولانا)
همانا تحمل اختلاف نسل ها، نشانه تقوا است!!! (چه از طرف فرزند، چه پدر و مادر)
به مداحی که توصیه خواسته بود گفت:
"مجلس تان فقط شور نباشد.
شور هم داشته باشید،
اما شورش را در نیاورید"
ترکیب جوان تیم ملی والیبال بیشتر از برد و باخت می ارزید.
باختمان به فرانسه، برد بود.