تکراری
سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ق.ظ
لَکِ ...
تسبیح تو ای شیخ رسیده ست به تکرار ...
خیلی خیالم راحت است که فکر می کنم یک روز قرار است خارج شوم از مدار این زندگی تکراری. البته همیشه این جمله ی تکراری وول می خورد در ذهنم که: "من هیچ کاری نکردم که دیگران نکرده باشند، چطور می خواهم چیزی شوم که دیگران نشدند؟"
حال و روز خیلی هایمان همین است. همیشه امیدواریم به روزی که ...
همیشه در حال مقدمه چینی هستیم برای روزی که ...
هر روز کار می کنیم به امید ساعتی که ...
جای خالی ها را هر کس برای خودش پر کند اما این سوال را هم ته ذهنمان داشته باشیم که: "این همه سال رفتیم و نشد؛ چرا هنوز فکر می کنیم که یک روز میشود؟"
شعر نوشت:
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
پی نوشت: فکر می کنم ما زیادی امیدواریم گاهی. یاد مرگ شاید راه درمانی باشد؛ شاید.