که در طریقت ما کافریست رنجیدن
دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ق.ظ
لَکِ ...
دردها و رنجهایی که ریشه از انتظارات ما می گیرند. وقتی من از رفیقم انتظار توجه دارم، اگر توجه نکند به من، درد میشود برای من.
وقتی من از مادرم انتظار دارم محبت کند به من تا کمبود محبت نداشته باشم، اگر محبت نکند در این حد به من، رنج میشود برای من.
همه دردها ناشی اند از اینکه من انتظار دارم از موجوداتی که دستهایشان خالیست. همه ناشی میشود از اینکه من منبع مهربانی را رها کرده ام و دلبسته ام به مهر کوچک ها.
اما خجالت آورتر زمانی است که من می رنجم از همان منبع مهربانی. به واقع کسی است که مطاعی به من داده و بازاری در اختیار من گذاشته برای تجارت. کسی که آخر الامر متاع تجارتی که داده به من را پس نمی گیرد؛ سودم را هم نمی گیرد؛ قسمتی از سود را هم نمی گیرد حتی. کسی که فقط می پرسد؛ آ« هم فقط از سر دلسوزی که «سود کردی یا نه؟»
با این دید آیا می توان رنجید از چنین کسی؟ از چنین کسی که آفرید، راه را نشان داد و به همین هم بسنده نکرد و منتظر کوشش من نماند، که خودش هم دائماً کشید من را به سمت رشد.
حقیقتاً این روزها باید گاه و بیگاه سرم را پایین بگیرم و با خودم بگویم، تا فراموشم نشود؛ تا بیخودی طلبکار نشوم. باید هر روز بگویم:
«به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن»
باید هر روز این را بگویم تا یادم بماند:
«وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن»
و بزرگترین افسوس و حسرت ما اینکه ما وفایی هم نکرده ایم ...
دمت گرم
خوب نوشتی خداوکیلی.
با این حس شرم چه باید کرد...