اگر جای خدا بودم، کسانی که پژو 405 و همه خودروهای مشابه آن را وارد شبکه حمل و نقل عمومی کردند عذاب می کردم؛ ناجور. کسی که اینکار را کرد اگر قبل از این حرکت متفکرانه (!) فقط یکبار (تاکید می کنم: فقط یکبار) با دونفر دیگر نشسته بودند روی صندلی عقب میفهمید اون پشت فقط میشه دو نفره نشست نه سه نفره.
1. راننده تاکسی شروع کرد به نالیدن از اوضاع پایانه تاکسی رانی بعد از اجاره ی آن توسط پیمانکار و اینکه او چه پولی به جیب زده و ...
2. قطعا برای کوچک کردن دولت که یکی از ملزومات سرعت دادن به رشد کشور است، یکی از راه ها خصوصی سازی است. زیرا کار به دست مردمی می افتد که برای کسب درآمد باید کار کنند، در نتیجه با همین هدف خوب کار می کنند. یکی از اشکالات خصوصی سازی هم این است که پولهای عظیمی که در شبکه ی دولتی ذخیره شده است، پخش میشود بین عده ای محدود. اما چاره چیست؟ (و این جمله تفاوت دارد با: چاره نیست)
3. این را هم بگویم که راننده دلش نمی سوخت به این پول انباشته در یکجا. بلکه حرف دلش پیز دیگری بود که بعدتر گفت و آن اینکه: این پول حق ما بود که خاک این ترمینال را خورده ایم.
از زیباترین روزهای زندگی ام بود حضور در مکانی بود که تا به حال به آن نرفته بودم در سفر اخیر راهیان نور. محمود وند؛ در کنار شهدا گمنام تازه تفحص شده دل میبرد از من از منی که هنوز بند دلم مانده پیش شهدایی که خون دادند تا امامشان خون دل نخورد. چه می دانستند شهدا که بعد از آنها جام زهر میدهیم به دست امامشان و اماممان؟