تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(
۱۰مهر

چند وقتی است بچه‌داری میکنم. پاره وقت، آن هم فقط بعضی روزها. هر طور حساب می کنم نمی فهمم اگر بهشت زیر پای مادرها نبود، دیگر می خواست کجا باشد. صبر ایوب می خواهد مادری کردن.

۰۸مهر

تنها چیزی که دردش از جیب خالی بیشتر است، مغز خالی ست. هرچند که بعضی ها انقدر درد کشیده اند که دیگر چیزی حس نمی‌کنند.

۰۷مهر

اینکه حرفی بزنی که می‌دانی حق است اما کسی قبول نکند، از سخت ترین لحظه های زندگی است. از آن جام های زهرآلودی که ذره ذره روح آدم را می‌خورد.

 

پ.ن: عاشورا چند لایه دارد ای خدا؟ چند پرده مقابل چشم ها ماست؟

۰۶مهر

1. دستاورد سیاست در چند سال اخیر کشور ما «تقریباً هیچ» بوده. نه که هیچ تاثیری نداشته باشد. داشته. خیلی ها را به جان هم انداخته. خیلی رفاقت ها را خراب کرده. خیلی از رابطه ها را طوری کرده که اصلاً بترسی که به طرفشان بروی. البته عقل اجتماعی هم رشد زیادی کرده که خیلی به این سیاسیون چرک ربطی پیدا نمی‌کند.

2. سیاست نفت سیاه بدبوی british petroleum نیست. نباید از آن دست کشید از ترس رنگ و بویش. سیاست ماده اولیه ایست که باید آن را بکار بست برای راه انداختن موتورها. اما خیلی را دارند این سیاه بدبو را با ولع سر می‌کشند.

۰۵مهر

1. دوستی دارم که مرا کتابخوان کرد. هیچ وقت هم به رویم نیاورد از چه زندگی بالقوه نکبت باری نجاتم داده. از معدود آدم هایی که دلم زیاد برایشان تنگ می‌شود. یادم هست یک بار خواستم یکی دیگر از دوستانم که با او هم زیاد سَر و سِر داریم را با آن اولی آشنا کنم. آشنا شدند اما بعد از مدتی یکی آن یک را پس زد. آنکه پس نزد، هنوز این یکی را دوست دارد و گاه گاه احوالش را جویا می‌شود اما این یکی نه.

2. روابط انسان ها لزوماً مثل آهنربا نیست. گاهی یکی جاذب می کند و آن یکی دفع. آدم های جذاب کم اند. آدم هایی که جذاب بمانند کمتر.

3. گاهی نمی‌شود. هرچند که احساس می‌کنی همه چیز جور بوده، اما نمی‌شود. گاهی انگار قرار نیست بشود.
4. A=B

A=C

B=C?

در علم این استدلال صحیح است. در تجربه ...

۰۴مهر

از آثاار مشهود فضای مجازی، کم شدن آستانه تحمل و نقدپذیری، و اساساً بسته شدن باب گفتگوهای منطقی بین انسان ها است که این روزها با چشم غیر مصلح هم قابل مشاهده است. آدمی نشنود، زنده نیست. حتی اگر در گفتن خبره ترین هم باشد، چیزی بیشتر از یک ضبط صوت نیست. و این جنابت بزرگ تکنولوژی در حق بشریت است. یک تراژدی تاریخ در حال وقوع است. ترور بخش عظیمی از مردم کره خاک.

۰۳مهر

کارمند نبودن یکی از آن خوشبختی هایی است که کارمندها تا آخر عمر درکش نمی کنند. زندگی سخت، اما امیدوارانه را.

 

پ.ن1: هر چیزی هزینه دارد. امید هم (البته نه این امیدهای به درد نخور دولتی)

پ.ن2: در نظرم این مورد یکی از اصول سبک زندگی صحیح است (مگر اضطراری در کار باشد)

۰۲مهر

دلم برایت تنگ شده. نمی خواهی بیایی پایین و بغلم کنی؟ محکم و طولانی. فقط خودم و خودت. مثل همه روزها، همه ساعت ها و همه لحظه ها. مثل همین الان که دارم از تو می نویسم. نزدیک تر بیا. نزدیک از «نزدیک تر از رگ گردن». نزدی تر بیا ای مهربان تر از من به خودم. ای کسی که من را به خودم مهربان کردی. محکم تر بغلم کن.

 

پ.ن: گاهی تو را کنار خود احساس میکنم / اما چقدر دلخوشی خوابها کم است

(محمدعلی بهمنی)

۰۱مهر

از بهترین حس های دنیا این است که خیالت راحت باشد. از چیزی، از جایی، از کسی، یا از ماجرایی. اینکه خیالت راحت باشد مثل یک لیوان شربت خنک در دل تابستان، زیر پوستت حرکت میکند و لذتی می بخشد که چشیدن ست، نه گفتنی. خیال آدم که راحت باشد، دگر تمام است. مخصوصاً اگر خیالت از خدا راحت باشد. مخصوصاًتر اگر خیال او هم از تو راحت باشد. «راضیةٌ مرضیة».

۳۱شهریور

جلوی در خانه ما چند درخت چنار قدیمی هست که شهرداری هنوز قصد جانشان را نکرده. صبح ها که از خواب بیدار می شوم، اگر حضرت موبایل اجازه بدهد، اولین چیزی که چشم های تشنه ام را غرق می کند، همین درخت ها هستند. درختهایی که تمام حجم منظره ای که پنجره به رخ اتاق می کشد را پر کرده اند. اینطور صبح ها، دعا میکنم همه چنین پنجره ای در خانه شان داشته باشند. همه جلو در خانه شان چنار داشته باشند، آن هم نه فقط یکی. خدای جان، بخواه که داشته باشند. اگر در دنیا نشد، در بهشت؛ اما داشته باشند.