لذت فراموش شده
دوشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۴۷ ق.ظ
بعضی وقت ها دلم برای شب هایی که بیدار می ماندم و به بلاتکلیفی ام فکر می کردم تنگ می شود. هرچند درزندگی ممکن است شاد باشی، به آنچه داری و آنچه که هستی راضی باشی و روزمرگی هایت همان چیزهایی باشد که روزگاری آرزویشان را داشتی، اما شب های درماندگی چیزی نیست که بخواهی و حتی بتوانی فراموششان کنی.
بحث فقط بر سر لذت شکنجه کردن خود نیست (که البته این هم هست)، بحث من درباره ی آن شب هایی است که خودت را می بری زیر تیغ جراحی، حساب خودت را می کشی و در تمام این لحظات از اعمال دل معترفی که کاری که باید می کردی را نکرده ای.
لذت زندگی خالی از غرور، لذتی است که خیلی از آدم ها در کودکی آن را جا می گذارند و یک عمر با حسرت آن زندگی می کنند.
۹۹/۰۸/۲۶