تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(
۲۶شهریور

لَکِ ...



اما کم و بسیار، چه یکبار چه صد بار
تسبیح تو ای شیخ رسیده ست به تکرار ...


خیلی خیالم راحت است که فکر می کنم یک روز قرار است خارج شوم از مدار این زندگی تکراری. البته همیشه این جمله ی تکراری وول می خورد در ذهنم که: "من هیچ کاری نکردم که دیگران نکرده باشند، چطور می خواهم چیزی شوم که دیگران نشدند؟"
حال و روز خیلی هایمان همین است. همیشه امیدواریم به روزی که ...
همیشه در حال مقدمه چینی هستیم برای روزی که ...
هر روز کار می کنیم به امید ساعتی که ...

جای خالی ها را هر کس برای خودش پر کند اما این سوال را هم ته ذهنمان داشته باشیم که: "این همه سال رفتیم و نشد؛ چرا هنوز فکر می کنیم که یک روز میشود؟"

شعر نوشت:
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

پی نوشت: فکر می کنم ما زیادی امیدواریم گاهی. یاد مرگ شاید راه درمانی باشد؛ شاید.

۲۴شهریور

لَکِ ...



حال زمینیان مُزمن است؛
کی زمان آمدنت میشود؟
۲۲شهریور

لَکِ ...



اگر فردا نیایی
هر قدر هم نبودنت سخت باشد
امید به داشتنت هنوز می ماند
ولی اگر بیایی و مرا نخواهی ... ؟

پی نوشت: بی تو همه چیزم را باخته ام

شعر نوشت:
عصر این جمعه ی دلگیر
حضور تو کنار دل هر بی دل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس؟



۲۱شهریور

لَکِ ...



همه ما از دست دوستان خود می نالیم
و معتقدیم که در حق ما نارفیقی کرده اند
و هنگامی که شعری خوانده می شود در وصف بی وفایی دوستان
همگی آهی سوزناک سر میدهیم (که من هم زخم خورده ام).

سوال اینجاست:
اگر همه ما بیشتر به رفقایمان مهربانی کرده ایم
و کمتر مهربانی دیده ایم
پس این محبت ها کجا رفته؟
پس چرا همه می نالیم؟
بالاخره باید پیدا شوند کسانی که بیشتر محبت دیده باشند.


اول پی نوشت:
به دوستی مدام می گفتم:
"چطوری ماندگاری عطر تو اینقدر زیاده؟ واسمه من سریع می پره."
تا اینکه دیروز دوست دیگری همین جمله را به من گفت.
فهمیدم این تصوری که در خیلی ها وجود دارد
ناشی از این است که حس بویایی ما به عطری که خودمان زده ایم
و دائما آن را استنشاق می کنیم عادت کرده است.

دوم پی نوشت:
شاید ضاعقه همه ی ما به محبت دیدن عادت کرده باشد.
فقط همین



۲۰شهریور

لَکِ ...



ماهی تا وقتی که در آب است قدر آب را نمی داند.
ما آدمها هم همینیم
تاوقتی داشته هایمان را از دست ندهیم
از ارزش آنها بی خبریم.

اگر گناه نبود
قدر لحظه های با تو بودن را نمی دانستم.

۱۹شهریور

لَکِ ...



اگر رشد این قدر سخت نبود
نمی دانم چطور سالهای سال خودم را سرگرم می کردم
۱۸شهریور

لَکِ ...



با خودم می گویم:
اگر فردا ظهور کنی ...
من که هنوز آماده نیستم

شاید با من بگویی:
هیچ وقت آماده نبودی

۱۷شهریور

لَکِ ...



سوریه شاید آغازی باشد بر دوران ظهور.
برای جنگ آماده ای؟
با حرامیان نه
با خودت


۱۶شهریور

لَکِ ...



گاهی انسان باید ببیند و لمس کند تا باور کند آنچه را که میدانسته.
لمس کردم این را که: ما با هیچ گناهی (هر قدر بزرگ) فاصله ای نداریم.
نه با شراب خوردن، نه با زنا کردن، نه با به خاک خون کشیدن ولی خدا، نه با ... *
اگر جبر محیط جلوی ما را نمی گرفت.


پ.ن: به خودم و همه کسانی که می نالند از روزگار:
قطعاً جبر روزگار بیشتر به نفع ماست تا به ضرر ما.



* ریشه گرفته از: اِخبات / علی صفایی حائری

۱۵شهریور

لَکِ ...



1. با قانونی که رضا امیرخانی در کتاب قیدار می گفت به شدت موافقم.
اینکه خود ِ عملت میشود نتیجه ی عمل تو.

2. در سفر مشهد اشک دو نفر را در آوردم.
هر چند که به نفع خودشان بود اما
منتظرم که دو نفر اشکم را در بیاورند.