تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(
۱۴شهریور

لَکِ ...



کاش میشد خواب ها را ضبط کرد.
خواب خوبی دیده بودم:
در حرم نشسته بودم
جایی شبیه به مسجد النبی و حرم امام رضا
اما در خواب می دانستم که در حرم حضرت امیرم.
مثل ابر بهار گریه می کردم.

... کاش تعبیر شود خواب نجف رفتن من
۱۳شهریور

لَکِ ...



اینکه من با تو کردم بندگی نبود اما
آنچه که تو با من کردی بنده نوازی بود

شعر نوشت:
وای بر این بندگی ام، مرگ بر این زندگی ام
مرده ی یک عمرم و در خاک لهد زنده شدم


بشنوید: دانلود

+ صفحه منبع
۱۲شهریور

لَکِ ...



یک روز این جمله را خیلی جدی به بعضی از نزدیکانم می گویم:
چطوری منو تحمل می کنی؟

همانطور که خیلی وقت ها به خدا می گویم.
۱۱شهریور

لَکِ ...



اینکه عجله دارم برای تمام شدن نماز (علی الخصوص در نمازهای فرادا) یعنی: "خدایا ولم کن برم به کارهام برسم"

۰۴شهریور

لَکِ ...



از ویژگی های پر حرفی (برای چون منی که که حرف خاصی هم ندارم برای گفتن) این است که می فتی به دری وری گفتن. همانطور که در مطالب اخیر می دیدید.

به همین علـت: یک هفته سکوت

پ.ن: در این یک هفته، در مشهد الرضا دعا گویتان ام.
۰۳شهریور

لَکِ ...



این دومین تابستان ست در زندگی ام. اولین بار وقت بود که می خواستم به پنجم ابتدایی بروم. خیلی هم دوست داشتم این اتفاق دوباره تکرا شود و الان بعد از حدود 10 سال دوباره تکرار شد.
اینکه در تابستان به قدری مشغول باشم که برای شروع شدن مدرسه/دانشگاه لحظه شماری کنم. اینکه روزهای تحصیل، روزهای استراحتم باشد.
۰۲شهریور

لَکِ ...



داستان ما مثل داستان آن کودکی ست که پولش را گم می کند و در کوشه ی مینشیند و گریه می کند، اما به دنبال پولش نمی گردد.
ماهم فقط یاد گرفته ایم که شب ها برخیزیم و گریه ای کنیم، هیئتی برویم و اشکی بریزیم، ...
باید این حقیقت را فهمید و فهماند که "گریه کردن حرکت نیست، ابزار حرکت است".
۳۰مرداد

لَکِ ...



چند شب پیش به دلم افتاد: اگر امشب بمیرم چه میشود؟
ناگهان حول و هراسی به دلم افتاد.
خواستم کاری کنم اما دیدم اوضاع خرابتر از این حرف هاست که بخواهم یکشبه و دوشبه درستش کنم.
کار خاصی نکردم؛
"اشهد"م را گفتم و خوابیدم.

این مقیاس کوچک همه زندگی هاست؛ زندگی های ما.
از ترس اینکه کارهای زیادی داریم برای انجام دادن و وقتمان کم است،
هیچ کاری نمی کنیم.
فقط می نشینیم. مینشینیم منتظر ِ ...

راستی ما یک عمر منتظر چه چیزی می نشینیم؟


۲۹مرداد

لَکِ ...



بچه بود. نشسته بود و گریه می کرد که مادرش را گم کرده ...

***

بچه ام. می نشینم و گریه می کنم که گمت کرده ام. یا ارحم الراحمین.

***

بچه بود. راه می رفت و می خندید؛
دستش در دست مادرش بود.
پیدا کرده بود،
او مادرش را نه؛
مادرش او را



۲۸مرداد

لَکِ ...



دوستی می گفت:
بچه که بودم نمازمو سریع می خوندم که زودتر راحت بشم
الان اما نمازم رو طولانی تر می کنم که بیشتر راحت باشم.