تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(
۲۶مرداد

لَکِ ...



تمام داستان من و دوستی که مرا رساند به خدا؛ به خدایی که اقتباسی نبود. همین سه خط شعر:


باد پیغام لب دریا را

به دل کوه رساند

آسمان ابری شد!*



شعر نوشت:

رسیده ام (؟) به خدایی که اقتباسی نیست

شریعتی که در آن جکم ها قیاسی نیست

خدا کسی است که باید به عشق او برسی

خدا کسی که از او سخت می هراسی نیست*



*شعر اول از سعید حدادیان و شعر دوم از فاضل نظری



۲۵مرداد

لَکِ ...



دوستی پیامک زد:

و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست ...
و اگر مرگ نبود
دست ما در پی چیزی می گشت ...


گاهی به این فکر می کنم که مرگ می توانست (و می تواند) بهترین و لطیف ترین اتفاق زندگی ام باشد اما ...
اما حالا که به آسمان نگاه می کنم خجالت می کشم از خودم. و خجالت می کشم از این گندکاری هایی که کرده ام.
فقط میگویم: "یا لطیف، ارحم عبدک الضعیف"


۲۴مرداد

لَکِ ...



منتظر هستیم برای امامی که بیاید و غم ها را ببرد با خودش.
آنوقت شادی هایمان بماند برای خودمان.
این است همه ی آنچه برای اماممان می دهیم؛
فقط غم ها.


پ.ن: و دعا می کنیم: خدایا دل امام زمان را از ما راضی و خوشنود بگردان (!).
۲۳مرداد

لَکِ ...



پرسید: مگه "تخته" حرامه؟
گفتم: به نظر مرجع ما بله
گفت: من نمی تونم اینو قبول کنم. من که واسه قمار بازی نمی کنم.
گفتم: اشکال دینداری ما همینه که از هیچ کدوم از خوشی هامون نمی خوایم بزنیم. اگه هم یه وقت دین مقابل یکیشون وایسته؛ اونی که کنار میذاریم، دینه نه اون خوشی.
۲۲مرداد

لَکِ ...



برایم جالب است اینکه بعد از تمام شدن ماه رمضان و باز شدن دست شیاطین، اتفاقاتی برایم می افتد که خوش می کند دلم را. خوشی هایم بیشتر شده.
اینکه چرا غم و یاس نمی اندازند به دلم، آن هم این دشمنان آشکار حکماً دلیلی دارد. من هم به تجربه ی آنها احترام می گذارم. اما اینکه تا این حد بازیچه ام در دستشان که غم و شادی ام را کنترل کنند واقعاً توهین است به نوع ِ انسان.

رشد برای چون منی، یعنی اینکه غم و شادی ام را بگیرم دستم و بعد بدهم دست خدا.

۲۱مرداد

لَکِ ...



راننده که با یک فرد مذهبی تصادف کرده بود شروع کرد فحش دادن به دین و دیندار؛ به مذهب و مذهبی.
کمی بعد که آرام تر شده بود رو کرد به روحانی ای که در صندلی عقب ماشین نشسته بود و در حال پیاده شدن از تاکسی او بود.
گفت: حاج آقا شما چیزی نمی گویید؟
روحانی گفت: چه چیزی باید بگویم؟ شما دینتان را در یک تصادف به دست آورده بودید، در یک تصادف هم از دست دادید.

(داستان واقعی)

۲۰مرداد

لَکِ ...



7 سال است که مشغول جنگم.
7 سال است که شکست می خورم در این میدان جنگ؛ در میدان جهاد اکبر.
7 سال است باخته ام اما هنوز امیدوارم.
جداً که انسان موجود عجیبی ست.

اول پی نوشت: 7سال است شکست خورده ام. اگر هم در شکست باید مُرد؛ ایستاده باید مُرد. هنوز امیدوارم.
۱۹مرداد

لَکِ ...



امام جماعت باید در محراب نماز بخواند و در ارتفاعی کمتر از ارتفاع مامومین؛ یا حدا اکثر هم سطح آنها.

1. می توان از این ظاهر (که امام جماعت باید در مراب نماز بخواند) یک برداشت داشت از روح نماز و آن اینکه اگر امام جماعت خودش را بالاتر از مامومین بداند نمازش باطل است (همانطور که اگر در ارتفاع بالاتر از مامومین باشد نماز جماعت باطل است).

2. محراب در لغت به معنای محل حرب (جنگ) است. اما جنگ با چه کسی؟


پینوشت: "جهاد اکبر" را فراموش نکنیم؛ خصوصا الان که دست شیاطین هم باز شده.
۱۷مرداد

لَکِ ...



از ویژگی های "رمضان کریم" امسال این بود که برایم که اصلا حس نکردم آمدنش را مگر روی تقویم. اینکه با گوشت و پوست و استخوانم حس نکردم آمدنش و تلخ تر اینکه حس نمی کنم رفتنش را.
از ویژگی های "رمضان کریم" امسال این بود برایمان که اکثرا دوست داشتم امروز عید باشد؛ الا کسانی که به تعطیل شدن شنبه دل بسته بودند.
از ویژگی های "رمضان کریم" امسال این بود برای تو که احتمالا جود و کرمت بیشتر شد*؛ اینکه  امسال هم گناهان ما بیشتر بود و این نه یعنی اینکه خشم بگیری بر ما و نبخشی. این یعنی اینکه باید بیشتر ببخشی.


* لاتَزیدُهُ کثْرَةُ الْعَطآءِ اِلاَّ جُوداً وَ کرَماً (دعای افتتاح)
۱۶مرداد

لَکِ ...



1. یکی از اتفاقاتی که زیاد به چشم می آید در ماه رمضان، عصبانیت مردم است. عصبانیتی که در ایام عادی سال هم زیاد رخ می دهد و میبینیم. اما تعجبم از این است که اکثر مردم ایران سرد مزاج اند و این مقدار عصبانی که سنخیتی با هم ندارد.


2. در یک مسیر حدود 500 متر: از خانه دور نشده بودم که مادری به شدت از بچه اش عصبانی بود و سر او (که حدوداً سه ساله بود) داد می زد و در نهایت لقب "بچه ی دیوونه" را نثار بچه کرد و گذشتم.

کمی جلوتر مردی نسبتاً پخته (فقط از لحاظ سنی) داشت با کسی، پشت تلفن موبایل دعوا می کرد.

هنوز مسیر تمام نشده بود که: جوانی از مغازه بیرون آمد و شروع کرد به پرخاش کردن به رفته گر جوان؛ که "من تازه ماشینمو واکس زدم، اونوقت تو اومدی خاک بلند کردی ...". حالا خودتان تصویر کنید حال رفته گر جوان را وقتی کسی بلند بلند در خیابان بر سر او فریاد می زند (و این را بگذارید کنار اینکه گاهاً به خودی خود هم شرمندگی دارند از شغلشان؛ این زحمت کشان واقعی).


3. دیشب نوجوان 17 ساله ای در مسجدمان، فریاد می کشید بر سر امام جمعه ی شهرمان. به هر دلیلی که بود، مهم نبود برایم اما چه به جایگاه، چه به سن و سال و چه به هر چیز دیگری که نگاه می کردم خجالت می کشیدم و اذیت می شدم. حقیقتاً صحنه ی آزار دهنده ای بود.


4. فکر می کنم ما، نزدیک افطار، در صف نانوایی، با دعواها و ایضاً حق خوری هایی که می کنیم برای ثانیه ای زودتر رسیدن به نان، تمام ثمره  و اثراتی که قرار است از روزه بگیرد دستمان را، به باد می دهیم.