تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(
۲۲تیر

لَکِ ...



"الهی و ربی من لی غیرک" چه زیباست و چه دلنشین این ذکر که "به جز تو چی کسی برای من است".
فقط تویی که می توانی هم "اله" باشی و "رب"ِ من، و هم "برای من" باشی. با کدام یک از ساختارهای ذهنی ما جور در می آید این نظام "عبد و مولایی" ای که تو ترسیم کرده ای؛ فقط از سر لطف به عبد.
و باز گفته ای: "من کان لله، کان الله له".


پ.ن: بالاخره من باید برای تو باشم یا تو برای من یا هر دو یا ... . من که هیچ نفهمیدم و نمی فهمم، فقط از تودرتوی این روابط بوی مهر را می فهمم؛ بوی محبت خالص را، بوی لطف را. من فقط همین را می فهمم که تو مهربانی؛ «مهربان خدا». مهربان خدایی که حتی کتک زدن هایش هم از سر مهربانی است،حتی تبعید کردن هایش و حتی دلبری کردن هایش.


اول شعر نوشت:
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و عشق بر یک عهد و یک میثاق بود

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما بدو محتاج بودیم او به ما مشتاق بود


دوم شعر نوشت:
تا دل محتاج من مشتاق عاشق بودن است
دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست


۲۱تیر

لَکِ ...



داستان ما با خدا، داستان بس عجیبی است. اینکه خدا به ما لطف می کند و ما وسیله ای می شویم برای کار خیری. همین خدا در "یوم لا ینفع المال و لا بنون"، نفع و سود ما را می دهد از این کار خیر.
خلاصه تر که نگاه کنیم به ماجرا اینگونه می شود که: خدا از سر لطف با ما برخورد می کند و برای این لطفش پاداش هم می دهد به ما.

با این وسعت مهربانی هایت فقط می توانم بگویم: «مهربان خدا ...»
۲۰تیر

لَکِ ...



آرامش در مقابل مرگ (که بزرگترین طوفان است برای ما) معادلات آنرا عوض می کند. با انسانی که در چنگال مرگ است کاری می کند که مرگ در دستان او قرار می گیرد؛ کوچک می شود. و این بزرگ ترین طوفان می شود "احلی من العسل".

و انسانی که به مرگ باج ندهد، به چه خواهد داد؟ به که خواهد داد؟ وقتی از کوجک تر ها جدا شدی، فقط با بزرگترها طرفی.
و چه کسی از انسان بزرگتر است جز تو؟

پ.ن:
کمی بیشتر تصویر کنیم این جمله را در ذهنمان. "احلی من العسل" گفتن در یک قدمی مرگ! آنها کجا بوده اند؟

۱۹تیر

لَکِ ...



خیلی کودکانه و کوچک است آرزوی آنهایی که می خواهند زندگی آرامی داشته باشند در کنج خانه؛ به دور از دغدغه ها.

بزرگترها هم آرامش را می خواهند ولی دغدغه ها را بیشتر از آن. آرامشی که به دور از طوفان باشد به چه دردی می خورد؟ چه لذتی دارد؟ چه رفعتی دارد؟
آرامش در دل طوفان بزرگ می کند انسان را.


پ.ن: این لذت بخش است که در کشتی در حال غرق شدن لبخند بزنی به "کوچک بودن مرگ"، نه اینکه در گوشه خانه ات بترسی از "بزرگ بودن سوسک".

۱۸تیر

لَکِ ...



هر انسان جهانی دارد مختص خودش. جهان هر کس متفاوت است از جهان دیگری. از زندگی هر انسان شاید بتوان 500 فیلم سینمایی استخوان دار ساخت. علاوه بر این بینش هر انسان به جهان فرق می کند.
می توانم به جرئت بگویم این جهان به شکل سحر آمیزی طراحی شده که هر کس اگر دقت کند به واقع جهان دارد حول او می گردد. جهان می گردد که او بشود آنچه باید بشود و برسد به آنچه باید برسد.

این گونه که نگاه می کنم سرگیجه می گیرم از بزرگی این نظام و سرگیجه تر از اینکه تو همه اینها را می دانی و سرگیجه تر تر از اینکه می توانی.

۱۷تیر

لَکِ ...



رمضان در راه است. از همین حالا شروع کن هل دادنت را. من به جز تو هیچ ندارم، حتی خودم را. نداری های ما را خودت داده ای، خودت هم ...

یا ایها العزیز ...


شعر نوشت: نداری های ما با آنچه داری جور می آید / به هر بیتی سلیمان می نشیند مور می آید
۱۶تیر

لَکِ ...



قرار گذاشته ام با تو و با خودم که این بار در مهمانی رمضانت به بزرگی ات نگاه کنم و بزرگی کردن را یاد بگیرم. قرار گذاشته ام نهادینه کنم در خودم رشد را. اما اگر تو پشتم نباشی فقط خودت می دانی چه می شود، خدا جان.
۱۵تیر

لَکِ ...



امروز قرار است کار بزرگی را شروع کنم. مثل همه کارهای بزرگ که باید شنبه آغازشان کرد. راستی این چه قیدی است که خودمان را به آن مقید کرده ایم؟
۱۴تیر

لَکِ ...



ظهور را چیز عجیب و غریبی کرده ایم برای خودمان؛ انقدر عجیب که حتی اگر زبانی هم نگوییم در ناخداآگاهمان پذیرفته ایم که "کاری از دست ما بر نمی آید".

اما اینقدرها هم دور از ذهن نیست این داستان. اگر خوب باشی او ظهور میکند؛ حتی اگر شده، فقط برای تو.

۱۳تیر

لَکِ ...



اگر بخواهم بنالم، همیشه دست آویزهای بسیاری هستند برای انداختن گناه به گردن آنها؛ برای نالیدن از آنها.
بهتر (و البته سخت تر) این است که هرچقدر هم کوچک، بگردم و اشکال خودم را پیدا کنم این وسط. کاری که فقط شجاع ها جرئتش را دارند.

خدایا؛ شجاعت بده به ما؛ خواهشا