تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۴۸ مطلب با موضوع «سیاسی» ثبت شده است

۲۰شهریور

اوضاع این روزهای افغانستان، تالوان، دره پنجشیر، محور به اصطلاح مقاومت و ... نکاتی را برای من یک نفر مسجل کرد.

 

1. شواهد نشان می‌دهد آنجا جنگی در میان نیست. ما با مردمی طرفیم که بعد از دهه ها جنگ، امروز با نیازی مبنایی تر از آزادی، نوع حکمرانی، حقوق مدنی و مسائلی از این دست روبرو هستند. آنها امنیت می‌خواهند. شاید چند صباح بعد این مردم به فکر نیازهای بعدی بیفتند، اما رفتارهای امروز آنها نشان می‌دهد که آنها از این همه جنگ خسته شده اند و بیش از هر چیز دیگر، به آرامش نیاز دارند.

 

2. اتفاقات دره پنجشیر و روایت رسانه های طرفدار احمد مسعود به قدری حماسی بود که خود من هم شب درگیری دست به دعا برداشتم تا پیروز شوند. اما حالا که پای خبرنگاران به منطقه باز شده، اثری از درگیری به چشم نمی‌خورد. بدتر اینکه آش آنقدر شور شده بود و حتی برخی سیاستمداران بابت کشتار گسترده در پنجشیر اعلام نگرانی کردند، اما الان وقتی تصاویر ورودی شهر را می‌بینیم، نه اثری از توپ و تانک هستد، نه اثری از تیراندازی دامنه دار، بر سینه‌ی شهرها. علی الحساب تنها چیزی که می‌توان با اطمینان از آن سخن گفت این است که بزرگترین جنگ در حال وقوع در شکر همسایه، جنگ روایت‌هاست. روایت های مختلفی که رسانه های دو طرف گزارش می‌کنند و صد و هشتاد درجه در تضاد با یکدیگر اند.

 

3. جواد موگویی، مطلبی در اینستاگرام منتشر کرده با عنوان «اینجا خرمشهر نیست». فحوای کلامش این است که شهر چهره‌ی یک شهر جنگ زده را ندارد، اما برداشت من در نگاه اول از این عنوان، همان برداشتی بود که الان هم به آن فکر می‌کنم. «هیچ شهری خرمشهر نیست». مقاومت مردان خودش را می‌خواهد. مردانی فرقی ندارد مرد باشند یا زن. مردانی که در هر سرزمین و در هر دوره‌ای از تاریخ پیدا نمی‌شوند.

 

در پایان دلم نمی‌آید این چند بیت ناب سنایی را ننویسم. بخوانید و حظ ببرید.

«...

هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد

درد باید عمر سوز و مرد باید گام زن

 

سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب

لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن

 

ماهها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و خاک

شاهدی را حله گردد یا شهیدی را کفن

 

روزها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش

زاهدی را خرقه گردد یا حماری را رسن

 

عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع

عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن

 

قرنها باید که تا از پشت آدم نطفه‌ای

بوالوفای کرد گردد یا شود ویس قرن»

۰۸اسفند

واعظی (رئیس دفتر رئیس جمهور): «از نظر اقتصادی نرخ ارز در ایران ۲۵ یا ۲۷ هزار تومان نیست. ما این کار را کردیم تا بتوانیم اقتصاد کشور را اداره کنیم ...»

کشوری که مسئولانش مادام العمر مصونیت سیاسی دارن، این شکلیه که مشاهده می کنید. یکی میاد علناً میگه از 80 میلیون نفر دزدی کردیم و زندگی و آینده‌ی یه نسل رو به فنا به دادیم، نائب رئیس مجلسش (البته دوره قبل) هم با خیال راحت میاد توی برنامه‌ی زنده‌ی تلوزیونی میگه: «ما خیلی اشتباهات داشتیم و شرمنده‌ی مردم هستیم» و خبری از محاکمه که نیست هیچ، خودش آخر برنامه میگه: «به خاطر تجربه‌ی مدیریتی که دارم، احتمالاً کاندیدای ریاست جمهوری میشم.»

دم شما گرم. خود سیرک هم، تا این حد سیرک نیست.

۱۳دی

همیشه دوستت داشتم. صاف و صادق بودی. نه از جنس سیاست مدارهای آفتاب پرست.

حرفت رک و راست بود. اگر کسی می خواست مواضعت را بداند، می دانست.

(بماند که اگر کسی تیتر رسانه ها کثیف اصولگرا-اصلاح طلب را دنبال می کرد، به جز دروغ کمتر چیزی دستگیرش می شد).

آنقدری از تو کتاب نخوانده ام که بگویم شیفته ی تفکراتت بوده ام، اما همان کم هم کافی بود برای اینکه بفهمم چقدر زیادی.

دلم برایت تنگ می شود مرد مظلوم روزگار ما.

مایی که بهشتی را درک نکردیم به جبر زمان، اما به چشم دیدیم رجاله های سیاسی برای رسیدن به مطامع خود، چطور یک مرد آسمانی را شرحه شرحه می کنند.

اگر از نزدیک نفست را لمس نکرده بودم، چه بسا این دلبستگی وجود نداشت و فریب همان رسانه های کذایی، دنیا دنیا بینمان فاصله می انداخت.

اما خدا رو شکر که دیدمت.

دلم برایت تنگ می شود و خدا شکر بابت این دلتنگی.

خداحافظ علامه مصباح.

۱۵آذر

علی دایی اینجا گفته: «خیلی‌ها گفته بودند که چرا نیروی انتظامی فقط به کار علی دایی سریع رسیدگی می‌کند؟ ولی اینطور نیست از این دو سارق 63 مورد دیگر در زمینه دزدی و خفت‌گیری شکایت شده بود ... جدا از این نیروی انتظامی به من لطف داشته آیا دیگران منتظر بودند که به غیر از این چیز دیگری باشد؟ از زمانی‌که ماردونا فوت کرد تا همین حالا هم همگی دنبال دکتر و پرستارش هستند چرا که وکیل و خانواده او معتقدند که در رسیدگی پزشکی نسبت به دیگو کوتاهی صورت گرفته است. پس کوچکترین حقی که امثال علی دایی در این مملکت دارند این است که نیروی انتظامی که در این موارد به شکایت همه مردم رسیدگی می‌کند به کار علی دایی کمی سریع‌تر رسیدگی کند ... خیلی‌ها نوشته بودند خوب شد؛ علی دایی وضعش خوب است حالا از او دزدیدند که دزدیدند. این دسته از کامنت‌ها فقر فرهنگی ما را نشان می‌‌دهد. جامعه‌ای که فقر اقتصادی داشته باشد امیدی به حل شدن مشکلش است اما جامعه‌ای که فقر فرهنگی داشته باشد به هیچ عنوان نمی‌تواند خودش را اصلاح کند. به غیر از فقر اقتصادی که گریبان خیلی‌ها را گرفته بزرگ‌ترین معضل ما فقر فرهنگی‌‌مان است».
 

من نوشت:

خود فرد معترف است که تبعیض وجود دارد و البته می گوید این تبعیض حق اوست. شرایط طوری شده که این جماعت در کمال وقاحت خودشان را بالاتر از مردم عادی میدانند. تف به این ساختار تبعیض آمیز. فقر فرهنگی خود شمایی جناب دایی. مردمی که آن نظرها را داده اند باید جلوی فقر فرهنگی شما لُنگ بیندازند و سالهای سال تلمذ کنند تا بتوانند این سطح وقاحت را تا این حد عریان و تلخ بروز بدهند.

۱۳آذر

یه سخنران معروفی هم هست که برای هر برگی که از درست میفته، یه مرثیه سرایی احساسی می کنه.

در حقیقت مسئولامون رو پاره می کنه (که البته لایق هم هستن).

اما وقتی یه دانشمندمون ترور میشه

طبق معمول توپ رو میندازه توی زمین مسئولای خودمون (که البته اینا هم مقصرن)،

در مورد کسی که ترور رو انجام داده سکوت میکنه،

دوباره چند وقت بعد میاد میگه ما باید با داعشی ها مهربون باشیم؛

میگه اگه اونا تو رو کشتن، تو اونا رو نکش. چون مثل اونا میشی،

بعد هم ویژگی های عسل طبیعی رو استوری میکنه.

درود به شرفت مرد.

ایرانت باشه.

 

پ.ن 1: کاش با مسئولامون، مثل داعشیا مهربون بودی.

پ.ن 2: نظر خود من؟ تف به قبر مسئولای نالایق ما، بعدش هم تف به گور داعشا.

۱۲آذر

هیچ کدام از

فوتبالیست ها،

هنرمندان سلبریتی،

اصلاح طلبان

و قهرمانان دیپلماسی

هیچ وقت

ترور نخواهند شد.

 

بس که این عزیزان در جهت استقلال ایران مفیدند!!!

۱۰آذر

از خواب بیدار شد.

عطر خوش رایحه‌ی فرانسوی اش را زد و کفش ایتالیایی اش را پوشید.

همراه نهار، نوشابه‌ی اسرائیلی اش را نوش جان کرد.

بعد از ظهر وقت آزاد داشت. یک فیلم خوش ساخت آمریکایی دید و سرحال شد.

شب که اخبار را نگاه می کرد، خبر ترور دانشمند هسته ای را شنید خاطرش مکدر شد.

در دلش گفت: «بایدن رای آورده. دیگه این جور حرکتای فاشیستی تموم میشه».

پتو را روی سرش کشید.

توی تخت خواب برنامه‌ی فردای پریمیر لیگ انگلیس را چک کرد و خوابید.

۲۰آبان

بلافاصله بعد از پیروزی بایدن، ترخیص کالاهای اساسی از گمرک سرعت میگره (به اعتراف خود دولتی ها).

و البته هنوز یک هفته نشده اعلام میشه واکسن کرونا کشف شده.

 

زیبا نیست؟! آیا به منجی ایمان نمی آورید؟

(یا لااقل به سناریوی هنرمندانه‌ی نویسنده wink).

 

۰۸فروردين

هنز هفتم آمیزه ای است از فریب. داستان های غافلگیر کننده، فیلم برداری های خاص و تخصصی، صدابرداری و صدا گذاری هدف دار، گریم، نور مصنوعی و واضح تر از همه اینها بازیگری.

 

حال ما که بیشتر از همه، شیفته ی این هنر هفتم این، سال هاست عادت کرده ایم به اینکه فریب بخوریم و در آخر هم کسی که توانسته اینقدر مسحورمان کند را ایستاده تشویق کنیم. درست مثل تماشاگران نمایش یک شعبده باز. کسانی که از ندانستن حقیقت لذت می برند، برای آن پول خرج می کنند، وقت شان صرف آن می کنند و دست آخر هم فقط وقتی از کار شعبده باز راضی می شوند که هیچ گوشه ای از حقیقت برایشان آشکار نشود.

 

حال و روز جهان بینی ما هم چیزی غیر از این نیست. متولد در فریب، آغشته به فریب، راضی به فریب، دچار فریب و نیازمند فریب. حالا وقتی کسی بیاید و خلاف چیزی که سال ها به آن باور داشته ایم حرف بزند، حرفش را رد می کنیم، اگر استدلال کند با او بحث می کنیم، دست آخر اگر برنده شود و حرفش را اثبات کند از او متنفر می شویم.

 

این روزهای کشورهای خوش آب و رنگ غربی، به وضوح در مقابل بیماری ای که خودشان متهم اول تولیدش هستند، از شرق عقب افتاده اند. برای خیلی از ما سخت است قبول اینکه شرق توانسته از غرب جلو بزند. سال ها بود رسانه ها در گوش ما می خواندند هر پیشرفتی غیر ممکن است، مگر در گناه غرب، با کمک غرب، تحت نظارت غرب، به روش غرب و با سبک زندگی غرب. حالا شاید خود شرقی ها هم انگشت به دهان مانده باشند که مگر می شود ما از اسطوره های خود جلو زده باشیم؟

 

حقیقت پوشالی غرب که سال هاست خمینی کبیر آن را در گوش ما زمزمه کرده، حالا بیشتر از همیشه عیان شده. ذات پست و غارتگر آنها که در روزگار بحران به همدیگر هم رحم نمی کنند چه برسد به ضعیف تر از خود، علم پیشرفته‌ی آنها که هیچ وقت در خدمت توده ها نبوده است، ارزش های اخلاقی سقوط کرده در میان مردم متمدن آنها که فقط با چسبی سفت و سخت به نام قانون جامعه های پاره پاره را به هم متصل نگه داشته و حکومت هایی ناکارامد که در بزنگاه ها عیارشان مشخص می شود. قدرت تبلیغاتی که باید بار همه کاستی ها را به دوش می کشید، حالا که پرده های کنار می رود کارایی خود را رفته رفته از دست می دهند.

 

حالا کم کم افول تمدن فراگیر غرب که چندین سال است زمزمه های آن در میان اندیشمندان پیچیده، بیشتر و بیشتر نمایان می شود. سر و صدای پر دامنه ترین و قدرتمند ترین تمدن تاریخ رو به کاهش می رود و نشان می دهد تمام این سال ها چیزی نبوده جز هیاهو برای هیچ. توده ها که کم ترین نصیب را از منابع زمین داشته اند، حالا با گوشت و پوست خود ناکارامدی سییستم حاضر را لمس کرده اند. این گاز آماده اشتعال روز به روز فشرده تر می شود و می رود به سمتی که با یک جرقه منفجر شود. جایی و روزی که خیلی از آن دور نیستیم. نزدیک ترین زمات در طول تاریخ به پایان حکومت ظالمان و آغاز حکومت مشتضعفان. «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب؟»

۱۴اسفند

یاد سفر ترامپ می افتم به هند. یاد اینکه این غربی ها چقدر نایس اند. یاد آرامانشهر می افتم. یاد زیربنای آن. یاد خون.