تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۶آبان

1. از دموکراسی دلِ خوشی ندارم. ظاهر بزک کرده و زیبا، در کنار باطنی زشتی که از هرگونه دیکتاتوری، دیکتاتوری تر است. یک نمونه اش را در ادامه متن خواهیم دید.

2. دموکراسی همان چیزی است که ما میخواهیم. سال هاست همین را خواسته ایم. پس جای فراری از آن نیست. نمیتوانیم از زیر آن شانه خاله کنیم و بگوییم اینجایش را می خواهیم و آنجایش را نه. نومن ببعض و نکفر ببعض نمیشود. سال هاست با فریاد دموکراسی گلوی خودمان را جر داده ایم، حال نمیتوانیم بگوییم اینجا میل داریم خلاف این رویه عمل شود.

3. نظر امروز رهبری، چیزی نبود جز دموکراسی. نه کمتر نه بیشتر. در نظر خودم حق این کردم چیزی بیشتر از گران شدن بنزین بود، آن هم در این شرایط افتضاح. چیزی که در کلام رهبری هم رگه هایی از آن را میشد پیدا کرد. هرچند به سختی (که البته درستش هم همین بود). حق مردم بیشتر از این بود اما این همان چیزی است که آن را انتخاب کرده ایم: «دموکراسی»، نه دیکتاتوری و نه حکومت اسلامی، بلکه «جمهوری اسلامی».

4. در نظر بگیریم رهبری چیزی می گفت غیر از آنچه الان گفت. سه سناریو مطرح است:

الف) مخالفت با گرانی بنزین و دستور به بازگشت قیمت بنزین: هرچقدر هم بخواهیم شرایط حساس کنونی و نیاز مردم و انتظار محرومان و ... ببندیم به خیک این سناریو، باز هم آخرش چیزی در نمی آید غیر از دیکتاتوری. امروزمان را نگاه نکنیم (که البته همین امروز هم صادق است)، فردا روز درباره ما قضاوت خواهند کرد درباره اینکه چطور یک رهبر مذهبی بارها گفته از تصمیمات سران قوا حمایت می کند اما وقتش که می شود روی موج سیاسی و اقتصادی سوار می شود و قوای سیاسی کشورش را مثل دستمال کاغذی مصرف شده دور می اندازد تا برای خودش اعتباری بخرد.

ب) مخالف با گرانی بنزین اما تمکین از تصمیم سران قوا: این هم از مورد قبلی جدا نیست. مو به مو میشود همان مسیری که از دولت دوم احمدی نژآد شروع شد و تا همین الان رئیس جمهور ایران را تعیین کرده است. موج سواری، فرار رو به جلو و سیاست «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم». میشد خلف وعده قبلی رهبری درباره حمایت از مسئولانی مردم آنها را انتخاب کرده اند. میشد دموکراسی، هرچند رقیق تر از مورد قبلی اما به شدت پنهان تر و البته خطرناک تر.

پ) سکوت: دقیقاً همان کاری حکومت های دگمی مثل پهلوی آل سعود در موقع بحران به آن پناه می برند. این یکی مزخرف تر از آن است که نیاز به تحلیل داشته باشد.

5. یکی از سوالاتی که همیشه درباره واقعه کربلا مطرح بوده، این است که امام حسینی که علم غیب داشت به وعده ها دورغین و دعوت بی پشتوانه‌ی کوفی ها، چرا قدم پیش گذاشت. جواب این سوال همیشه همین بوده است و خواهد بود: اگر آن زمان امام حسین حرکتی نمی کرد آیا امروز ما او را محکوم نمی کردیم (که البته اتهام به جایی هم بود)؟ امامی که چند هزار نامه دریافت کند و حرکتی نکند، به چه درد تاریخ می خورد؟

6. بخواهیم یا نخواهیم ما سال هاست به دموکراسی دچاریم. پروپاگاندای غربی چندین دهه، آنچنان بر طبل آزادی کوبیده که حتی در تنهایی خودمان خرده ای به این غول بی شاخ و دم وارد کنیم. در این لحظه اگر قرار است بر چیزی بشوریم، مناسب ترین گزینه دموکراسی است. مجلس، دولت، ...

7. همه اینها یعنی تطهیر کامل رهبری؟ قطعاً نه. من هم انتقاداتی دارم ولی در این زمینه به نظرم انتقادی وارد نیست. هرچقدر در زمینه انتصابات منتقدم، اینجا مدافع ام.

8. انتقاد یعنی اینکه من ضد ولایت ام؟ قطعاً نه. حکمت 321 نهج البلاغه: «امام به ابن عباس در باره نظری که موافق رای امام نبود، فرمود: تو باید رای خود را به من ارائه کنی و من هم بیندیشم، پس اگر نظرت را نپذیرفتم (هم) مرا اطاعت کن». ما هم اطاعت خواهیم کرد.

9. مردم کجای این معادله اند؟ این وسط بیشتر از همه حق با مردم است. فشار به این مردم کافی است. بعد از این همه فشار، منتظر یک حرکت از سمت مسئولین بودیم که باز هم دایورت شد به سمت مردم. و چقدر هم عجیب. حالا چه کاری از دست مردم بر می آید؟ اعتراض. چه کاری بهتر از اعتراض. اما آیا الان وقت خوبی برای اعتراض کردن است؟ دقیقاً الان بهترین وقت برای اعتراض است. پس مشکل کجاست؟ تنها مشکل در نحوه اعتراض است. همان چیزی که بهانه میدهد دست مسئولین تا حرف مردم را ندیده و نشنیده بگیرند.

10. آیا بین همه این حرف ها تناقضی نیست؟ ابداً. در سیستم وقتی هر جز کار خودش را درست انجام بدهد، اجزایی که می خواهند کم کاری کنند هم ناچار به کار خواهند افتاد. در این موضوع خاص وظیفه رهبر حفاظت از قانون اساسی است و حمایت از مسئولین، وظیفه مردم هم اعتراض به وضع موجود و کارگزارانی که خودشان آنها را سر کار آورده اند ولی الان پشیمان اند (احتمالاً). وظیف مراجع تقلید و حوزه این است که طرف مردم را بگیرند (که بعد از مدت ها به درستی وظیفه شان انجام دادند). اما مسئولان کجای این معادله اند؟ مسئولان فقط وقتی مجبور باشند خوب کار میکنند. همین و بس.

۲۱آبان

گاهی به سال ها، گاهی به ماه ها، گاهی به روز ها و گاهی حتی به ساعت ها خیره میشود. آنهایی که می آیند و می روند و زندگی معمولی من همان است که هست. فکر میکنم مگر میشود خدا این هم ساعت آفریده باشد برای اینکه یک لحظه ای فرا برسد برای تصمیم گیری، برای جهش، برای رشد یا برای سقوط. این همه ساعت قربانی بشوند برای همان یک ساعت؟ مگر خدا میخواسته فیلم سینمایی سه پرده ای بنویسد که نیاز داشته باشد به این همه روابط علت و معلولی؟

گاهی خیره می شود به زمان و خیالت میشکم از این همه حرکت نکردن. از این همه ماندن. از این همه معمولی بودن.

۲۱آبان

چند روزی است که وقتی از جلو تلوزیون رد میشود حوصله ام نمیگیرد بنشیم و فوتبال تماشا کنم یاد عادل می افتم. عادلی که عادل نبود گاهی اوقات و از رفتارش هم عدول نکرد، حتی به قیمت از دست رفتن 90.

مدتی فکر می کردم به اینکه سوای برنامه 90، اجرا و تهیه کنندگی و هرچه که در آن اتفاق می افتد، گزارش های عدل چیزی بود که نه قبل از آن دیده بودم نه هنوز کسی توانسته به استانداردهای او نزدیک شود. فکر می کردم به اینکه چه چیزی آن گزارش ها را منحصر به فرد کرده بود. قصد توضیح و تفسیر ندارم. دو مورد بیشتر از همه توجه ام را جلب کرد که اولی بسیار بسیار پر رنگ تر از دومی است.

اول اینکه عدل باهوش بود و مخاطب در حین گزارش این هوش بالا را لمس می کرد. از پشت یک لنز باهوش فوتبال میدید و همین کافی بود که یک سرگرمی را برای او جدی تر و مهم تر کند از آن چیزی که هست. دومین مورد هم علاقه وافر عادل به فوتبال. گزارش گران دیگری هم بوده اند و هستند که این مورد را داشته باشند، اما اولی کمیاب تر است. حتی نایاب. شاید اگر محمدحسین میثاقی به جای اجرا رفته بود به سمت گزارش گری، برای خودش آب نداشت، اما برای من که باید بی حوصله از جلوی تلوزیون رد بشوم و ببنیم حال و فوتبال دیدن نیست با این وضع گزارش، نان داشت.

۱۳آبان

+15

 

وحشتناک بود. حتی همین یک لحظه ای که در فیلم معلوم بود و بقیه ماجرا را باید با خیال بافی پیش می رفتی هم به اندازه کافی وحشتناک بود. دیشب فیلم مصدومیت آندره گومز، بازیکن پرتغالی اورتون (بازیکن سابق بارسا) در بازی با تاتنهام را دیدم. از آن دست مصدومیت هایی که حال عالم و آدم را خراب می کند. دردناک‌تر از مصدومیت ها رباط صلیبی و مینیسک که متداول اند در فوتبال. همان مصدومیتی که چند فصل قبل لوک شاو (بازیکن منچستر) را زمین گیر کرد و کمی قبل تر از آن هم فریدون زندی خودمان را.

اینکه اعصاب و روان بازیکن ها در آن صحنه ویران شده بود نکته اولی است که به چشم می خورد دل آدم هم مثل دل آنهایی که صحنه را از نزدیک دیده اند خراشیده می شود، فشرده می شود و به درد می آید. اما غرض اصلی ای نوشته تماشاگران است. واکنش آنها من را غرق کرد. چندین و چندبار نگاه کردم. ردیف جلویی که نزدیک ترین تماشاگران به صحنه اند، اغلب از جنس لطیف آفرینش اند. خانم ها. رو بر میگردانند که صحنه را نبینند. دست ها را هم جلوی دهانشان می گیرند نشان می دهند شوکه شده از دیدن این مصدومیت وحشتناک.

مثل همیشه خیال سرگدانم نتوانست آرام بنشیند و فقط فوتبال ببیند. فکر کردم به اتفاقی وحشتناک دیگری که همین لحظه در حال وقوع است، هیچ کادر پزشکی هم آن طرف ها نیست که به سرعت خودش بالای سر مصدوم برساند. عامل ایجاد صدمه برخلاف «بازی» دیشب، غیر عمد مرتکب خطا نشده. موقع بیرون رفتن مصدوم هم یک استادیوم، یکصدا او را تشویق نمی کنند برای دادن روحیه.

یعنی این مردم لطیف و خوش قلب انگلیسی خبر ندارند از حمایت های بی وقفه کشورشان به این همه تروریست در سراسر دنیا که با دیدن شکستگی استخوان پای یک بازیکن اینطور به هم می ریزند؟ یعنی خبر ندارند از خوی تاریخی کشورشان در به گند کشیدن کل دنیا برای آباد کردن خاک خودش؟ خبر ندارند یا مثل بازی دیشب، بعد از شوک اولیه از دیدن یک صحنه وحشتناک رو برگردانده اند تا ادامه ماجرا روحیه شان را خدشه دار نکند؟

 

بعد از دیدن صحنه مصدومیت آندره گومز، دو پرده دیگر از جهانی را ببنید که این کشورهای متمدن و مردمان دل‌نازک‌شان به بار آورده اند. سه پرده ای که از قضا دیشب پیاپی و پشت هم به پست من خوردند و نگذاشتند فقط فوتبال را ببینم.

 

 

لحظه مصدومیت آندره گومز و واکنش بازیکن و تماشاگران

جوان فلسطینی (که شاید در یک شرایط نرمال می توانست الان یک فوتبالیست حرفه ای باشد در گودیسون پارک (ورزشگاه خانگی اورتون))

افغانستان/ قندهار/ همین روزها

۰۹آبان

باید صبح تا شب سر کار بود و مشغول یا بی کار بود و دنبال اخبار و شبکه های مجازی و سریال و ...

باید یک سره در عقل منطق زندگی کرد، یا باید در احساس و هنر غرق شد؟

باید برای خود زندگی کرد یا باید در خدمت دیگران بود؟

باید اجتماع زندگی کرد یا باید جایی را پیدا کرد که فکر و دل راحت و آرام باشد؛ بی خیال دنیا؟

 

زندگی راه رفتن لبه ی تیغ تعادل هاست.

پیدا کردن یک راه باریک بین یک عالم خوبی هایی که دو به دو در تضاد اند.

۰۷آبان

امام رئوف، ممنون که هستی. همین.