تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۲۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۰مرداد

لَکِ ...



چند شب پیش به دلم افتاد: اگر امشب بمیرم چه میشود؟
ناگهان حول و هراسی به دلم افتاد.
خواستم کاری کنم اما دیدم اوضاع خرابتر از این حرف هاست که بخواهم یکشبه و دوشبه درستش کنم.
کار خاصی نکردم؛
"اشهد"م را گفتم و خوابیدم.

این مقیاس کوچک همه زندگی هاست؛ زندگی های ما.
از ترس اینکه کارهای زیادی داریم برای انجام دادن و وقتمان کم است،
هیچ کاری نمی کنیم.
فقط می نشینیم. مینشینیم منتظر ِ ...

راستی ما یک عمر منتظر چه چیزی می نشینیم؟


۲۹مرداد

لَکِ ...



بچه بود. نشسته بود و گریه می کرد که مادرش را گم کرده ...

***

بچه ام. می نشینم و گریه می کنم که گمت کرده ام. یا ارحم الراحمین.

***

بچه بود. راه می رفت و می خندید؛
دستش در دست مادرش بود.
پیدا کرده بود،
او مادرش را نه؛
مادرش او را



۲۸مرداد

لَکِ ...



دوستی می گفت:
بچه که بودم نمازمو سریع می خوندم که زودتر راحت بشم
الان اما نمازم رو طولانی تر می کنم که بیشتر راحت باشم.
۲۶مرداد

لَکِ ...



تمام داستان من و دوستی که مرا رساند به خدا؛ به خدایی که اقتباسی نبود. همین سه خط شعر:


باد پیغام لب دریا را

به دل کوه رساند

آسمان ابری شد!*



شعر نوشت:

رسیده ام (؟) به خدایی که اقتباسی نیست

شریعتی که در آن جکم ها قیاسی نیست

خدا کسی است که باید به عشق او برسی

خدا کسی که از او سخت می هراسی نیست*



*شعر اول از سعید حدادیان و شعر دوم از فاضل نظری



۲۵مرداد

لَکِ ...



دوستی پیامک زد:

و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست ...
و اگر مرگ نبود
دست ما در پی چیزی می گشت ...


گاهی به این فکر می کنم که مرگ می توانست (و می تواند) بهترین و لطیف ترین اتفاق زندگی ام باشد اما ...
اما حالا که به آسمان نگاه می کنم خجالت می کشم از خودم. و خجالت می کشم از این گندکاری هایی که کرده ام.
فقط میگویم: "یا لطیف، ارحم عبدک الضعیف"


۲۴مرداد

لَکِ ...



منتظر هستیم برای امامی که بیاید و غم ها را ببرد با خودش.
آنوقت شادی هایمان بماند برای خودمان.
این است همه ی آنچه برای اماممان می دهیم؛
فقط غم ها.


پ.ن: و دعا می کنیم: خدایا دل امام زمان را از ما راضی و خوشنود بگردان (!).
۲۳مرداد

لَکِ ...



پرسید: مگه "تخته" حرامه؟
گفتم: به نظر مرجع ما بله
گفت: من نمی تونم اینو قبول کنم. من که واسه قمار بازی نمی کنم.
گفتم: اشکال دینداری ما همینه که از هیچ کدوم از خوشی هامون نمی خوایم بزنیم. اگه هم یه وقت دین مقابل یکیشون وایسته؛ اونی که کنار میذاریم، دینه نه اون خوشی.
۲۲مرداد

لَکِ ...



برایم جالب است اینکه بعد از تمام شدن ماه رمضان و باز شدن دست شیاطین، اتفاقاتی برایم می افتد که خوش می کند دلم را. خوشی هایم بیشتر شده.
اینکه چرا غم و یاس نمی اندازند به دلم، آن هم این دشمنان آشکار حکماً دلیلی دارد. من هم به تجربه ی آنها احترام می گذارم. اما اینکه تا این حد بازیچه ام در دستشان که غم و شادی ام را کنترل کنند واقعاً توهین است به نوع ِ انسان.

رشد برای چون منی، یعنی اینکه غم و شادی ام را بگیرم دستم و بعد بدهم دست خدا.

۲۱مرداد

لَکِ ...



راننده که با یک فرد مذهبی تصادف کرده بود شروع کرد فحش دادن به دین و دیندار؛ به مذهب و مذهبی.
کمی بعد که آرام تر شده بود رو کرد به روحانی ای که در صندلی عقب ماشین نشسته بود و در حال پیاده شدن از تاکسی او بود.
گفت: حاج آقا شما چیزی نمی گویید؟
روحانی گفت: چه چیزی باید بگویم؟ شما دینتان را در یک تصادف به دست آورده بودید، در یک تصادف هم از دست دادید.

(داستان واقعی)

۲۰مرداد

لَکِ ...



7 سال است که مشغول جنگم.
7 سال است که شکست می خورم در این میدان جنگ؛ در میدان جهاد اکبر.
7 سال است باخته ام اما هنوز امیدوارم.
جداً که انسان موجود عجیبی ست.

اول پی نوشت: 7سال است شکست خورده ام. اگر هم در شکست باید مُرد؛ ایستاده باید مُرد. هنوز امیدوارم.