۳۰مرداد
لَکِ ...
ناگهان حول و هراسی به دلم افتاد.
خواستم کاری کنم اما دیدم اوضاع خرابتر از این حرف هاست که بخواهم یکشبه و دوشبه درستش کنم.
کار خاصی نکردم؛
"اشهد"م را گفتم و خوابیدم.
این مقیاس کوچک همه زندگی هاست؛ زندگی های ما.
از ترس اینکه کارهای زیادی داریم برای انجام دادن و وقتمان کم است،
هیچ کاری نمی کنیم.
فقط می نشینیم. مینشینیم منتظر ِ ...
راستی ما یک عمر منتظر چه چیزی می نشینیم؟