تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۷۹ مطلب با موضوع «دل واژه» ثبت شده است

۲۹خرداد

هر یک روزی که از عمرم می‌گذزد، بیشتر ایمان می‌آورم به اینکه خوشی داشتنی نیست؛ ساختنی‌ست. آدم‌های زیادی را دیده‌ام وسط شرایطی ایستاده‌اند که برای من جهنم مطلق است، اما خوش اند. آدم‌های زیادی را هم دیده که گوشه‌ای از زندگی‌شان آرزوی 90 درصد مردم این کره‌ی خاکی است اما با خودشان درگیر اند.

 

دوستی همین چند روز پیش می‌گفت یکی از تفریحات زندگی‌اش ناخن گرفتن است. این آدم حتی جمعه ها هم کار می‌کند، اما با ناخن گرفتن خوش است. می‌گفت وقتی ناخنم کوتاه است، تا چند روز شارژم. باورتان می‌شود؟ به همین مسخرگی!

 

هرچقدر اوضاعتان خراب است، هر قدر مشکل دارید، هر اندازه‌ای که دلتان تنگ است، هرچقدر هم که از این و آن زخم خورده اید، یادتان باشد، حال بد انتقامی است که از خودمان می‌گیریم. گاهی به خاطر اشتباهات خودمان، و اغلب برای چیزهایی که از دسترس ما خارج است.

 

پ.ن: برای خوشی، باید دیوانه بود.

 

 

۱۰ارديبهشت

علیرضا حیدری، چند دقیقه حکمت گفت و روزم رو ساخت.

خدا برات بسازه آقای حیدریِ آدم‌حسابی.

 

https://video.varzesh3.com/video/250911/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D9%81%D9%84%D9%88%D9%8A%D9%94%D9%86%D8%B3%D8%B1%D9%87%D8%A7

۱۳دی

همیشه دوستت داشتم. صاف و صادق بودی. نه از جنس سیاست مدارهای آفتاب پرست.

حرفت رک و راست بود. اگر کسی می خواست مواضعت را بداند، می دانست.

(بماند که اگر کسی تیتر رسانه ها کثیف اصولگرا-اصلاح طلب را دنبال می کرد، به جز دروغ کمتر چیزی دستگیرش می شد).

آنقدری از تو کتاب نخوانده ام که بگویم شیفته ی تفکراتت بوده ام، اما همان کم هم کافی بود برای اینکه بفهمم چقدر زیادی.

دلم برایت تنگ می شود مرد مظلوم روزگار ما.

مایی که بهشتی را درک نکردیم به جبر زمان، اما به چشم دیدیم رجاله های سیاسی برای رسیدن به مطامع خود، چطور یک مرد آسمانی را شرحه شرحه می کنند.

اگر از نزدیک نفست را لمس نکرده بودم، چه بسا این دلبستگی وجود نداشت و فریب همان رسانه های کذایی، دنیا دنیا بینمان فاصله می انداخت.

اما خدا رو شکر که دیدمت.

دلم برایت تنگ می شود و خدا شکر بابت این دلتنگی.

خداحافظ علامه مصباح.

۰۱دی

حقیقت این است که این یک استدلال قشنگ است. می شود گفت: چون یک تیم ایرانی یک سمت میدان است و یک تیم غیر ایرانی آن طرف، پس بهتر است طرفدار تیم ایرانی باشیم. تا اینجا کار قبول. اما با همین استدلال و البته یک سری خرده استدلال دیگر، نتیجه می گیرند که این یک بازی ملی است.

 

همیشه دشمن مغالطه ام. فرقی به جایگاهش ندارد. وقتی سر جلوی مغالطه فرو بیاوری، حتی اگر یکبار باشد و حتی تر اگر به نفعت باشد، عنان ذهن خودت و مخاطبانت را سپرده ای به مغالطه. آن وقت جامعه ای که با یک ذهنیت مغالطه آمیز رشد کرده باشد، هر روز دچار تناقضات بیشتری می شود. این می شود یکی از عوامل سقوط جامعه. قسمت بدتر ماجرا این است که این جامعه یک روز می فهمد چه تناقضاتی را به خوردش داده ای. آن وقت تو را قضاوت می کند، از تو متنفر می شود و دست آخر واکنش نشان می دهد. آن روز دیگر حتی برای حرف های حق هم گوش شنوایی وجود ندارد. یک جامعه دو (چند) قطبی که در آن هر گروه حرف گروه دیگر را از بیخ و بن متوجه نمی شود. اصلاً گوش نمی دهد که بخواهد متوجه بشود یا نشود. چیزی شبیه همین روزها ما.

 

ماجرا این است. بازی ملی، بازی است که منافعش برای همه‌ی مردم است، نه برای یک گروه خاص. شاید من طرفدار پرسپولیس باشم و امروز دوست داشته باشم بقیه هم از پیروزی تیمم خوشحال باشند و از باختش ناراحت. اما خودم هم خوب می دانم، فردا روزی اگر به فرض تیم من برنده شود، همین برنده شدن که رفقای استقلالی ام برایش کلی انرژی خرج کرده اند را چماق می کنم و می زنم توی سر خودشان که: «تیم شما کجای کار است؟». دقیقاً چیزی که بعد از باخت پرسپولیس اتفاق افتاد و ...

 

بحث استقلال یا پرسپولیس نیست. این یک واقعیت کلی است. اولین کسانی که باعث می شوند یک بازی که شاید می توانست بازی ملی باشد، به این درجه از اهمیت در ذهن طرفداران سایر تیم ها نرسد، طرفداران همان تیم هستند. ما میخواهیم بعد از برد، آن را برای خودمان نگه داریم و حتی با آن بقیه را رنج بدهیم، بعد می آییم و می گوییم: «اگر امروز طرفدار تیم ما نباشی، کره ای پرستی». نه. حقیقت این است که مخاطب ما، دقیقاً از جنس ماست. حتی نه از جنس ما، بلکه واکنشی به رفتار غلط ما. ما باعث شده ایم که او طرفدار تیم رقیب باشد. چون از این نماد برای کلاهی در نمی آید که هیچ، چماق در می آید برای رنده کردن اعصاب او. پس عادی ترین واکنش به این اتفاق، تلاش برای جلوگیری از آن است.

 

بازی پرسپولیس-ایلسان هیوندای (اگر درست نوشته باشم) و همه‌ی بازی های از این دست، یک بازی ملی نبوده و نخواهند بود. تاریخ مصرف این شعارهای قشنگ، فقط تا قبل از سوت پایان بازی است. بعد از همه چیز بر می گردد به تنظیمات کارخانه:

«هر کسی آن درود عاقبت کار که کِشت»

 

۳۰آذر

صبح جلوی دوربین گزارشگر روز پرستار را تبریک بگوییم.

بعد از مردم تقاضا کنیم هوای کادر درمان را داشته باشند.

عصر خریدهای یلدایی را با ارزان ترین قسمت ممکن، با هر زور و زحمتی که شده ردیف کنیم.

شب کنار خانواده و فامیل، طولانی ترین شب سال را جشن بگیریم.

۱۳آذر

یه سخنران معروفی هم هست که برای هر برگی که از درست میفته، یه مرثیه سرایی احساسی می کنه.

در حقیقت مسئولامون رو پاره می کنه (که البته لایق هم هستن).

اما وقتی یه دانشمندمون ترور میشه

طبق معمول توپ رو میندازه توی زمین مسئولای خودمون (که البته اینا هم مقصرن)،

در مورد کسی که ترور رو انجام داده سکوت میکنه،

دوباره چند وقت بعد میاد میگه ما باید با داعشی ها مهربون باشیم؛

میگه اگه اونا تو رو کشتن، تو اونا رو نکش. چون مثل اونا میشی،

بعد هم ویژگی های عسل طبیعی رو استوری میکنه.

درود به شرفت مرد.

ایرانت باشه.

 

پ.ن 1: کاش با مسئولامون، مثل داعشیا مهربون بودی.

پ.ن 2: نظر خود من؟ تف به قبر مسئولای نالایق ما، بعدش هم تف به گور داعشا.

۱۱آذر

خنده ام گرفته بود. این مشکل ایران نیست. یعنی مشکل هیچ کشوری نیست. این مشکل طرز تفکر آدم هاست. مسلماً آدم های مرده بی آزارتر اند. پس وقتی بمیری دوست داشتنی تر می شوی. اکثر آدم ها از خاطرات خوبت می گویند و برای نبودنت تاسف می خورند. هرکاری هم در توانشان باشد برایت انجام می دهند. یعنی برای تو که نه. خب واضح است که تو مرده ای و دیگر نیستی. پس کارشان به درد تو یکی نمی خورد. پس به درد چه کسی می خورد؟ نمی دانم. حوصله فکر کردن هم ندارم. خلاصه که مردن چیز خوبی است.

 

پ.ن1: ورزشگاه خانگی ناپولی، بعد از مرگ مارادونا، از سن پائولو به دیه گو مارادونا تغییر نام پیدا کرد.

پ.ن2: n نفر گفتن بهترین بازیکن تاریخ از دنیا رفت. با نظر به گوینده ها، فکر کردم مسی یا رونالدو فوت کردن. ولی دیدم ثبات و صداقته که فوت کرده.

۲۶آبان

بعضی وقت ها دلم برای شب هایی که بیدار می ماندم و به بلاتکلیفی ام فکر می کردم تنگ می شود. هرچند درزندگی ممکن است شاد باشی، به آنچه داری و آنچه که هستی راضی باشی و روزمرگی هایت همان چیزهایی باشد که روزگاری آرزویشان را داشتی، اما شب های درماندگی چیزی نیست که بخواهی و حتی بتوانی فراموششان کنی.

 

بحث فقط بر سر لذت شکنجه کردن خود نیست (که البته این هم هست)، بحث من درباره ی آن شب هایی است که خودت را می بری زیر تیغ جراحی، حساب خودت را می کشی و در تمام این لحظات از اعمال دل معترفی که کاری که باید می کردی را نکرده ای.

 

لذت زندگی خالی از غرور، لذتی است که خیلی از آدم ها در کودکی آن را جا می گذارند و یک عمر با حسرت آن زندگی می کنند.

۱۲مهر

این دوری چیزی نیست غیر یک فرصت جدید.

 

پ.ن:

به تو از دور سلام

به حسین از طرف وصله ی ناجور سلام

۲۵فروردين

1

نشسته ام در اتاق. آنها که گفته اند 15 روز قرنطینه، شاید نمی دانند قرنطینه چیست. شکر خدا که بیمار نشده ام و فقط در تماس یک بیمار بوده ام. هنوز 150 روز نشده، ناله ام در آمده. هر روز می گویم بروم سر سفره. اگر قرار بود اتافقی بیفتد، تا الان افتاده بود. اما باید جلوی خودم را بگیرم. قرنطینه همان تقواست.

 

2

وقتی دردش بیشتر است که باعث بشوی کسی کرونا بگیرد. اگرنه بیمار شدن که چیزی نیست.

 

 

3

از برکات این روزهای قرنطینه خانگی، «فلینظر الإنسان إلى طعامه» است که برایم محقق شده. باید طوری غذا بخورم که چیزی ته ظرف نماند. ته مانده غذا، زباله است. به لطف همین حساب گری در شمردن لقمه ها، با غذاها آشتی کرده ام، بیشتر سر به سر طعم ها می گذارم و وقت تناول، خوش ترم از قبل.