تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۱۸ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۰مهر


لَکِ ...


به نقل از علامه قاضی می گفت (که گفته اند):

هرکس نماز اول وقت خواند و به جایی نرسید

مرا لعنت کند.

 

 

منبع: مستند حدیث سرو

۲۹مهر

لَکِ ...


لذت عشق به این حس بلاتکلیفی ست
لطف تو شامل ما یا بشود یا نشود ...


آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشت
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

 دانلود کلیپ تصویری


پ.ن: شرمنده بابت غلط های تایپی زیاد
۲۸مهر

لَکِ ...


آه؛
نفسم بالا نمی آید بی تو
تو بودی که عطش را آفریدی
پس کجاست آب؟
۲۷مهر

لَکِ ...


خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد؛ نوبت محرم شد

این سوال را باید به خودم جواب بدهم
و باید به خودتان جواب بدهید
که من چرا باید حسین(ع)را دوست داشته باشم؟
اگر این علاقه نباشد چه مشکلی در زندگی من ایجاد میشود
باید عاداتمان را
با زیر بنای عقلانیت
وسیله ای کنیم برای رشد.

پ.ن: محرم را اگر دریابیم
شاید برسیم به جایی که ...
(خدا میداند فقط که کشتی نجات
به کجاها می رساند غریق را)
۲۶مهر

لَکِ ...


1

 با بنی بشر که می حرفی باید استدلال بیاوری از نوع عقلی (حال آیا قبول کنند یا نه). با خدا حرف زدن هم استدلال می خواهد، ولی استدلال هایش عشقی است؛ خدا را به رخ خودش می کشی.



2

یادگار حضرت امیر (ع) بر مقبره سلمان فارسی:

و فدت علی الکریم بغیر زادٍ

من الحسنات و القلب السلیم

و حمل الزاد اقبح کل شی

اذا کان الوفود علی الکریم

(بی هیچ زاد و توشه ای به میهمانی کریم درآمدم؛ نه قلب سلیمی، نه کارنامه درخشانی / اما زشت ترین کار این است که میهمانی منزل کریم خوراک و آذوقه با خود ببری)



3

اینها را علی (ع) گفته؛ آن هم بر مقبره ی سلمان. من کجای کارم؟






بخش 2: برگرفته از: طوفان دیگری در راه است/ سید مهدی شجاعی


 


۲۵مهر

لَکِ ...


نتیجه ی مذاکره با آمریکا را
آخر سر می فهمید؛
خیلی دیر.
آمریکا شاعر می کند شما را
که بعد از چند سالی
زیر لب بخوانید:

استخوان های مرا در پنجه آخر خرد کرد
آنکه می پنداشتم چون موم در چنگ من است


پ.ن: و بعد از چند سال
دوباره سوار موجی شوید؛
جلسه بگذارید برای انتخابات و بگویید:
"امسال چطور مردم را خ ر کنیم؟"



۲۵مهر

لَکِ ...


وقتی معاون وزیر می فرستند برای مذاکره با وزیر ما
یعنی ارزش وزیر به وزیر نداری؛
اسبی، فیلی یا قلعه ای کافیست برای وزیرت
بترس وزیر جان
بترس از روزی که سرباز بفرستند
برای مذاکره ی بدون پیش شرط (!)


پ.ن: اینقدر که تو عقب عقب می آیی
سربازشان هم نمی آید که بپیچی به پایش؛
مواظب باش وزیر جان
سرباز به خانه ی آخر برسد
وزیر میشود؛ وزیر جان


۲۴مهر

لَکِ ...


هر قدر احمدی نژاد
غرور ملی کاشت برایمان (در زمینه هایی)
آقایان دارند به باد می دهند

دوباره دوران آن شده که معاونان وزرای 5+1
بنشینند به گفتگو با وزیر ما
آهای وزیر جان
؛
تو فقط برای خودت نیستی
نماینده ی یک ملتی
نماینده غرور 75 میلیون انسان

منتظر هستیم
و منتظر باشید
نزدیک است دورانی که
پایشان را بگذارند روی میز
در حین مذاکره؛
لم بدهند و مثل نوکرشان برخورد کنند.
با وزیرمان نه
با رئیس جمهورمان


پ.ن: به پاس دسته گل های اخیر
رنگ "معاونان" و "وزیر ما" را یکی گذاشتم؛
هر دو قهوه ای

پ.ن 2: ادامه اش باشد فردا شب
۲۳مهر

لَکِ ...


عرفه مثل حجامت می ماند
اگر خودت را بسپاری به آن
همه گندها را
میکشد از خونت بیرون
۱۸مهر

لَکِ ...


کاش می دانستم چقدر منتظری
تا بفهمم انتظار یعنی چه
یا حداقل
از اشتیاقت جان بدهم (1)


(1)
لو یعلم المدبرون عنی کیف انتظاری بهم و رفقی بهم و شوقی الی ترک معاصیهم لماتوا شوقاً وتقطعت اوصالهم من محبتی
خلاصه ترجمه: اگر می دانستید چقدر منتظرم برای ترک گناهانتان؛ از اشتیاق من جان میدادید.