تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۰آذر

صبح جلوی دوربین گزارشگر روز پرستار را تبریک بگوییم.

بعد از مردم تقاضا کنیم هوای کادر درمان را داشته باشند.

عصر خریدهای یلدایی را با ارزان ترین قسمت ممکن، با هر زور و زحمتی که شده ردیف کنیم.

شب کنار خانواده و فامیل، طولانی ترین شب سال را جشن بگیریم.

۱۵آذر

علی دایی اینجا گفته: «خیلی‌ها گفته بودند که چرا نیروی انتظامی فقط به کار علی دایی سریع رسیدگی می‌کند؟ ولی اینطور نیست از این دو سارق 63 مورد دیگر در زمینه دزدی و خفت‌گیری شکایت شده بود ... جدا از این نیروی انتظامی به من لطف داشته آیا دیگران منتظر بودند که به غیر از این چیز دیگری باشد؟ از زمانی‌که ماردونا فوت کرد تا همین حالا هم همگی دنبال دکتر و پرستارش هستند چرا که وکیل و خانواده او معتقدند که در رسیدگی پزشکی نسبت به دیگو کوتاهی صورت گرفته است. پس کوچکترین حقی که امثال علی دایی در این مملکت دارند این است که نیروی انتظامی که در این موارد به شکایت همه مردم رسیدگی می‌کند به کار علی دایی کمی سریع‌تر رسیدگی کند ... خیلی‌ها نوشته بودند خوب شد؛ علی دایی وضعش خوب است حالا از او دزدیدند که دزدیدند. این دسته از کامنت‌ها فقر فرهنگی ما را نشان می‌‌دهد. جامعه‌ای که فقر اقتصادی داشته باشد امیدی به حل شدن مشکلش است اما جامعه‌ای که فقر فرهنگی داشته باشد به هیچ عنوان نمی‌تواند خودش را اصلاح کند. به غیر از فقر اقتصادی که گریبان خیلی‌ها را گرفته بزرگ‌ترین معضل ما فقر فرهنگی‌‌مان است».
 

من نوشت:

خود فرد معترف است که تبعیض وجود دارد و البته می گوید این تبعیض حق اوست. شرایط طوری شده که این جماعت در کمال وقاحت خودشان را بالاتر از مردم عادی میدانند. تف به این ساختار تبعیض آمیز. فقر فرهنگی خود شمایی جناب دایی. مردمی که آن نظرها را داده اند باید جلوی فقر فرهنگی شما لُنگ بیندازند و سالهای سال تلمذ کنند تا بتوانند این سطح وقاحت را تا این حد عریان و تلخ بروز بدهند.

۱۴آذر

انتشارات سوره مهر یه کتاب چاپ کرده با قیمت 150 هزار تومن.

اینکه تا اینجاش چقدر درد داره، هیچ.

شمارگان (تیراژ) کتاب چندتا باشه خوبه؟

300 (اینجا)

 

انتشاراتی که تا چند سال پیش تیراژ کتاباش 2500 بود.

اینکه خودشون دارن داد میزنن این کتاب رو برای نخوندن چاپ کردیم، به کنار،

اینکه وضعیت بازار کتاب این قدر فاجعه س، رو کجای دلمون جا کنیم؟

 

پ.ن: بعید نیست این کتاب خونده بشه و n بار تجدید چاپ بخوره

ولی چیزی به ارزش های ناشر و وضعیت نشر اضافه نمی کنه.

 

 

۱۳آذر

یه سخنران معروفی هم هست که برای هر برگی که از درست میفته، یه مرثیه سرایی احساسی می کنه.

در حقیقت مسئولامون رو پاره می کنه (که البته لایق هم هستن).

اما وقتی یه دانشمندمون ترور میشه

طبق معمول توپ رو میندازه توی زمین مسئولای خودمون (که البته اینا هم مقصرن)،

در مورد کسی که ترور رو انجام داده سکوت میکنه،

دوباره چند وقت بعد میاد میگه ما باید با داعشی ها مهربون باشیم؛

میگه اگه اونا تو رو کشتن، تو اونا رو نکش. چون مثل اونا میشی،

بعد هم ویژگی های عسل طبیعی رو استوری میکنه.

درود به شرفت مرد.

ایرانت باشه.

 

پ.ن 1: کاش با مسئولامون، مثل داعشیا مهربون بودی.

پ.ن 2: نظر خود من؟ تف به قبر مسئولای نالایق ما، بعدش هم تف به گور داعشا.

۱۲آذر

هیچ کدام از

فوتبالیست ها،

هنرمندان سلبریتی،

اصلاح طلبان

و قهرمانان دیپلماسی

هیچ وقت

ترور نخواهند شد.

 

بس که این عزیزان در جهت استقلال ایران مفیدند!!!

۱۱آذر

خنده ام گرفته بود. این مشکل ایران نیست. یعنی مشکل هیچ کشوری نیست. این مشکل طرز تفکر آدم هاست. مسلماً آدم های مرده بی آزارتر اند. پس وقتی بمیری دوست داشتنی تر می شوی. اکثر آدم ها از خاطرات خوبت می گویند و برای نبودنت تاسف می خورند. هرکاری هم در توانشان باشد برایت انجام می دهند. یعنی برای تو که نه. خب واضح است که تو مرده ای و دیگر نیستی. پس کارشان به درد تو یکی نمی خورد. پس به درد چه کسی می خورد؟ نمی دانم. حوصله فکر کردن هم ندارم. خلاصه که مردن چیز خوبی است.

 

پ.ن1: ورزشگاه خانگی ناپولی، بعد از مرگ مارادونا، از سن پائولو به دیه گو مارادونا تغییر نام پیدا کرد.

پ.ن2: n نفر گفتن بهترین بازیکن تاریخ از دنیا رفت. با نظر به گوینده ها، فکر کردم مسی یا رونالدو فوت کردن. ولی دیدم ثبات و صداقته که فوت کرده.

۱۰آذر

از خواب بیدار شد.

عطر خوش رایحه‌ی فرانسوی اش را زد و کفش ایتالیایی اش را پوشید.

همراه نهار، نوشابه‌ی اسرائیلی اش را نوش جان کرد.

بعد از ظهر وقت آزاد داشت. یک فیلم خوش ساخت آمریکایی دید و سرحال شد.

شب که اخبار را نگاه می کرد، خبر ترور دانشمند هسته ای را شنید خاطرش مکدر شد.

در دلش گفت: «بایدن رای آورده. دیگه این جور حرکتای فاشیستی تموم میشه».

پتو را روی سرش کشید.

توی تخت خواب برنامه‌ی فردای پریمیر لیگ انگلیس را چک کرد و خوابید.