تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۲۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۷شهریور

لَکِ ...



سوریه شاید آغازی باشد بر دوران ظهور.
برای جنگ آماده ای؟
با حرامیان نه
با خودت


۱۶شهریور

لَکِ ...



گاهی انسان باید ببیند و لمس کند تا باور کند آنچه را که میدانسته.
لمس کردم این را که: ما با هیچ گناهی (هر قدر بزرگ) فاصله ای نداریم.
نه با شراب خوردن، نه با زنا کردن، نه با به خاک خون کشیدن ولی خدا، نه با ... *
اگر جبر محیط جلوی ما را نمی گرفت.


پ.ن: به خودم و همه کسانی که می نالند از روزگار:
قطعاً جبر روزگار بیشتر به نفع ماست تا به ضرر ما.



* ریشه گرفته از: اِخبات / علی صفایی حائری

۱۵شهریور

لَکِ ...



1. با قانونی که رضا امیرخانی در کتاب قیدار می گفت به شدت موافقم.
اینکه خود ِ عملت میشود نتیجه ی عمل تو.

2. در سفر مشهد اشک دو نفر را در آوردم.
هر چند که به نفع خودشان بود اما
منتظرم که دو نفر اشکم را در بیاورند.
۱۴شهریور

لَکِ ...



کاش میشد خواب ها را ضبط کرد.
خواب خوبی دیده بودم:
در حرم نشسته بودم
جایی شبیه به مسجد النبی و حرم امام رضا
اما در خواب می دانستم که در حرم حضرت امیرم.
مثل ابر بهار گریه می کردم.

... کاش تعبیر شود خواب نجف رفتن من
۱۳شهریور

لَکِ ...



اینکه من با تو کردم بندگی نبود اما
آنچه که تو با من کردی بنده نوازی بود

شعر نوشت:
وای بر این بندگی ام، مرگ بر این زندگی ام
مرده ی یک عمرم و در خاک لهد زنده شدم


بشنوید: دانلود

+ صفحه منبع
۱۲شهریور

لَکِ ...



یک روز این جمله را خیلی جدی به بعضی از نزدیکانم می گویم:
چطوری منو تحمل می کنی؟

همانطور که خیلی وقت ها به خدا می گویم.
۱۱شهریور

لَکِ ...



اینکه عجله دارم برای تمام شدن نماز (علی الخصوص در نمازهای فرادا) یعنی: "خدایا ولم کن برم به کارهام برسم"

۰۴شهریور

لَکِ ...



از ویژگی های پر حرفی (برای چون منی که که حرف خاصی هم ندارم برای گفتن) این است که می فتی به دری وری گفتن. همانطور که در مطالب اخیر می دیدید.

به همین علـت: یک هفته سکوت

پ.ن: در این یک هفته، در مشهد الرضا دعا گویتان ام.
۰۳شهریور

لَکِ ...



این دومین تابستان ست در زندگی ام. اولین بار وقت بود که می خواستم به پنجم ابتدایی بروم. خیلی هم دوست داشتم این اتفاق دوباره تکرا شود و الان بعد از حدود 10 سال دوباره تکرار شد.
اینکه در تابستان به قدری مشغول باشم که برای شروع شدن مدرسه/دانشگاه لحظه شماری کنم. اینکه روزهای تحصیل، روزهای استراحتم باشد.
۰۲شهریور

لَکِ ...



داستان ما مثل داستان آن کودکی ست که پولش را گم می کند و در کوشه ی مینشیند و گریه می کند، اما به دنبال پولش نمی گردد.
ماهم فقط یاد گرفته ایم که شب ها برخیزیم و گریه ای کنیم، هیئتی برویم و اشکی بریزیم، ...
باید این حقیقت را فهمید و فهماند که "گریه کردن حرکت نیست، ابزار حرکت است".