حسابدار

لَکِ ...

شاید بزرگترین اشتباهی که در زندگی ام مرتکب شدم این بود که از خدا طلبکار بودم، نه به خدا بدهکار. بزرگترین اشتباهم همین بود که حسابدار خوبی نبودم.

مرگ = زلف پریشان

لَکِ ...

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؛ ای یاقوت بی قیمت
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

ندبه و کمیل

لَکِ ...

قدر نمی دانیم
ندبه و کمیل را

شاید همین دو
نقطه ی پرواز باشند.

امتحانات

لَکِ ...

هوز باور دارم
اگر جهشی بخواهد صورت بگیرد برای من
درفصل امتحانات است؛
حقیقتاً پوچ بودن
و کوچک بودن دنیا را
می بینم در این فصل.

عرضه و تقاضا

لَکِ ...

بحث بدحجابی
بحث عرضه و تقاضاست.
باید تعادل بازار را به هم زد
وگرنه بازار
و مغازه ها همین اند
فقط کیفیت اجناس
و قیمت ها عوض میشود.

یا باید عرضه را کم کنیم
یا تقاضا را
کدام منطقی تر است؟


جرقه از: سرما

فقط خدا

لَکِ ...

ای کاش اهالی روستا
آن آخرین دفعه
باور می کردند
فریادهای چوپان دروغگو را

البته انسانیم دیگر
انتظاری نیست.


پی نوشت:
چقدر خوب است
که خدا باور می کند
آخرین فریاد من را؛
با وجود یک عمر دروغ.

تنهای تنهای تنها

لَکِ ...

بزرگترین درد این است
که دردی نداری
و وقتی دردی داری
تنهایی ...
تنهای تنهای تنها

تنهایی بد دردی است
نمی دانم حس کرده اید قلبتان را در حال ذوب شدن؟

زیر آسمان شهر

لَکِ ...

آسمان شهرمان
دو روز است
پیشواز رفته
محرم الحرام حسین را.

دل ما هم گرفته
مثل آسمان شهر
میبینی که ...

پ.ن: این عکس شهر ما نیست.

که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

لَکِ ...

همه حرف؛ همین سه بیت است. حوصله ی شرح قصه نیست ...

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد
و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد

خیابان ها و ماشین های سردرگم نمی دانند
که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند، وقتی
سواره خط کشی قلب عابر را نمی فهمد؟