تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(
۱۳آذر

یه سخنران معروفی هم هست که برای هر برگی که از درست میفته، یه مرثیه سرایی احساسی می کنه.

در حقیقت مسئولامون رو پاره می کنه (که البته لایق هم هستن).

اما وقتی یه دانشمندمون ترور میشه

طبق معمول توپ رو میندازه توی زمین مسئولای خودمون (که البته اینا هم مقصرن)،

در مورد کسی که ترور رو انجام داده سکوت میکنه،

دوباره چند وقت بعد میاد میگه ما باید با داعشی ها مهربون باشیم؛

میگه اگه اونا تو رو کشتن، تو اونا رو نکش. چون مثل اونا میشی،

بعد هم ویژگی های عسل طبیعی رو استوری میکنه.

درود به شرفت مرد.

ایرانت باشه.

 

پ.ن 1: کاش با مسئولامون، مثل داعشیا مهربون بودی.

پ.ن 2: نظر خود من؟ تف به قبر مسئولای نالایق ما، بعدش هم تف به گور داعشا.

۱۲آذر

هیچ کدام از

فوتبالیست ها،

هنرمندان سلبریتی،

اصلاح طلبان

و قهرمانان دیپلماسی

هیچ وقت

ترور نخواهند شد.

 

بس که این عزیزان در جهت استقلال ایران مفیدند!!!

۱۱آذر

خنده ام گرفته بود. این مشکل ایران نیست. یعنی مشکل هیچ کشوری نیست. این مشکل طرز تفکر آدم هاست. مسلماً آدم های مرده بی آزارتر اند. پس وقتی بمیری دوست داشتنی تر می شوی. اکثر آدم ها از خاطرات خوبت می گویند و برای نبودنت تاسف می خورند. هرکاری هم در توانشان باشد برایت انجام می دهند. یعنی برای تو که نه. خب واضح است که تو مرده ای و دیگر نیستی. پس کارشان به درد تو یکی نمی خورد. پس به درد چه کسی می خورد؟ نمی دانم. حوصله فکر کردن هم ندارم. خلاصه که مردن چیز خوبی است.

 

پ.ن1: ورزشگاه خانگی ناپولی، بعد از مرگ مارادونا، از سن پائولو به دیه گو مارادونا تغییر نام پیدا کرد.

پ.ن2: n نفر گفتن بهترین بازیکن تاریخ از دنیا رفت. با نظر به گوینده ها، فکر کردم مسی یا رونالدو فوت کردن. ولی دیدم ثبات و صداقته که فوت کرده.

۱۰آذر

از خواب بیدار شد.

عطر خوش رایحه‌ی فرانسوی اش را زد و کفش ایتالیایی اش را پوشید.

همراه نهار، نوشابه‌ی اسرائیلی اش را نوش جان کرد.

بعد از ظهر وقت آزاد داشت. یک فیلم خوش ساخت آمریکایی دید و سرحال شد.

شب که اخبار را نگاه می کرد، خبر ترور دانشمند هسته ای را شنید خاطرش مکدر شد.

در دلش گفت: «بایدن رای آورده. دیگه این جور حرکتای فاشیستی تموم میشه».

پتو را روی سرش کشید.

توی تخت خواب برنامه‌ی فردای پریمیر لیگ انگلیس را چک کرد و خوابید.

۲۶آبان

بعضی وقت ها دلم برای شب هایی که بیدار می ماندم و به بلاتکلیفی ام فکر می کردم تنگ می شود. هرچند درزندگی ممکن است شاد باشی، به آنچه داری و آنچه که هستی راضی باشی و روزمرگی هایت همان چیزهایی باشد که روزگاری آرزویشان را داشتی، اما شب های درماندگی چیزی نیست که بخواهی و حتی بتوانی فراموششان کنی.

 

بحث فقط بر سر لذت شکنجه کردن خود نیست (که البته این هم هست)، بحث من درباره ی آن شب هایی است که خودت را می بری زیر تیغ جراحی، حساب خودت را می کشی و در تمام این لحظات از اعمال دل معترفی که کاری که باید می کردی را نکرده ای.

 

لذت زندگی خالی از غرور، لذتی است که خیلی از آدم ها در کودکی آن را جا می گذارند و یک عمر با حسرت آن زندگی می کنند.

۲۰آبان

بلافاصله بعد از پیروزی بایدن، ترخیص کالاهای اساسی از گمرک سرعت میگره (به اعتراف خود دولتی ها).

و البته هنوز یک هفته نشده اعلام میشه واکسن کرونا کشف شده.

 

زیبا نیست؟! آیا به منجی ایمان نمی آورید؟

(یا لااقل به سناریوی هنرمندانه‌ی نویسنده wink).

 

۱۲مهر

این دوری چیزی نیست غیر یک فرصت جدید.

 

پ.ن:

به تو از دور سلام

به حسین از طرف وصله ی ناجور سلام

۰۸ارديبهشت

هفته قبل بحث قتل عام جوجه های بیگناه پیش آمد. واکنش های عمومی مناسب و به موقع که اخیراً بیش از پیش در جامعه به چشم می‌خورد، موجب اتفاقات خوبی شد. البته طبق معمول اگر مسئولان به حال خود رها شوند، باز آش همان آش خواهد بود و کاسه همان کاسه.

 

بگذریم. بحث من، بحثی حاشیه‌ای بود که در کنار این خبر مطرح شد و عده را به فکر فرو برد. از آن دست بحث هایی که چند سالی است ذهن برخی را مشغول کرده و این بار از زبان برخی چهره های مشهور و به ظاهر متفکر مطرح شد: «اگر از مردن جوجه ها ناراحتید، چرا از خوردن گوشت مرغ ناراحت نمی‌شوید؟ مگر مرغ‌ها بی گناه و مظلوم نیستند؟»

 

همین ابتدای کار یک توصیه‌ی عمومی کنم برای موجهه با فضای رسانه ای: «هر وقت با یک حرف خیلی قشنگ و شیک مواجه شدید، به آن شک کنید». حتماً می گویید: «این دیگر چه قانون مسخره ای است، با این حساب به هر حرفی خوبی هم باید شک کرد؟». می گویم: «بله. حتماً باید شک کرد». بگذریم و برویم سر بحث اصلی. در کشتن جوجه های چه ایرادی وجود دارد که در کشتن و خوردن مرغ های بالغ وجود ندارد؟

 

1. از گوینده شروع کنیم. کسانی که این بحث را مطرح می کنند به طور معمول یا طرفدار محیط زیست هستند، یا اینطور وانمود می‌کنند. در اینجا تفاوتی وجود ندارد. هر کدام از فرض های بیان شده صادق باشد، گوینده باید خود را به طبیعت متعهد بداند اگرنه یک تناقض از این میان سر برمی‌آورد. اما طبیعت در موارد مشابه چه رفتاری دارد؟ مسلم است تقسیم بندی حیوانات به حیوان بد و حیوان خوب کار عاقلانه ای نیست. اینکه یک شیر، آهویی را شکار می کند و غذایی برای خانواده‌اش تامین می کند، نه دلیلی بر بد بودن شیر است، نه بر خوب بودن آهو. این روند دائمی طبیعت است که موجودات زنده از یکدیگر تغذیه می‌کنند. پس چه طور می شود به خوردن مرغ ایراد گرفت؟

 

2. اگر در جواب سوال قبل بگویید: «خب ما انسانیم. فرق ما با شیر چیست؟» می رسیم به اصل بحث. این یعنی قرار است به مسئله، نگاه انسانی داشته باشیم. بگذریم از اینکه انسان اشرف مخلوقات است و طبیعت از بدو خلقت و در سطوح مختلف، مسخر انسان آفریده شده است. سوای دیدگاه دین، مگر کمال یک پدیده غیر از تبدیل شدن به چیزی بهتر از پیش است؟ کمال یک میوه، چیده شدن و مصرف آن است یا به زمین افتادن و هدر رفتنش؟ می‌گویید میوه با حیوان زنده فرق دارد؟ پس نکته 3 را هم مطالعه کنید.

 

3. قرار نیست دیگر مرغ بخوریم. گوشت قرمز و سایر گوشت های سفید را هم می گذاریم کنار که به حیات سایر موجودات زنده آسیبی نزنیم. قبول. حالا قرار است چه چیزی بخوریم؟ مشخص است که یا باید خودکشی کنیم، یا گیاه خوار شویم. حالا این سوال ساده پیش می آید: خوردن هویج و سیب زمینی و پیاز و ... چه فرقی با خوردن مرغ دارد؟ مگر گیاهان موجود زنده نیستند؟ چه فرقی هست بین جان یک پرنده و جان یک گیاه؟ مگر گیاه‌ها بی گناه نیستند؟ اگر می‌خواهید فرقی بین این دو بگذارید، برمی‌گیردیم به نکته قبل. لاجرم باید فرق بین انسان و حیوان را هم در نظر بگیرد. راه فراری نیست. یک بن بست کامل. با استدلال شما فقط می شود از گرسنگی مُرد.

(شوخی نکنید. هیچ گیاهخوای نیست که فقط از میوه ها و دانه ها تغذیه کند. هرچند این هم خدشه ای به استدلال بالا وارد نمی‌کند، اما شرح ماجرا بماند. بگذارید سکوت کنم، شاید بعد از این مطلب، یک مکتب جدید در بطن گیاهخواری متولد شد).

 

4. برگردیم به گوینده. عموم شخصیت های مشهوری که از نخوردن گوشت و مظلومیت مرغ داد سخت بر می‌آورند، مصرف کننده های عمده‌ی این محصولات اند. بزرگ ترین مُصرفان صنایع مختلف، از جمله صنعت تغذیه. تا جایی که بعضی آنقدر در مصرف زیاده روی کرده اند که از سمت دیگر بام افتاده اند و حالا دلزده شده اند. به بیان قدیمی‌ترها: «عفت بی بی، از بی چادریشه».

 

5. مشکل اصلی بحث جوجه ها اسراف است. اینکه از گوشت یک جاندار استفاده ای صورت بگیرد، یک اتفاق عادی است. حرکت طبیعی طبیعت به سمت تکامل و چرخه‌ی دائمی حیاط. مشکل اصلی این است که ما انسان ها در این چرخه دست برده ایم و هیچ چیز جلودار روحیه‌ی سلطه‌گر ما نیست. حتی جان آن همه جهجه‌ی بی گناه. مشکل رفتارهای غلط ماست، نه وجود هرم غذایی در طبیعت.

۲۵فروردين

1

نشسته ام در اتاق. آنها که گفته اند 15 روز قرنطینه، شاید نمی دانند قرنطینه چیست. شکر خدا که بیمار نشده ام و فقط در تماس یک بیمار بوده ام. هنوز 150 روز نشده، ناله ام در آمده. هر روز می گویم بروم سر سفره. اگر قرار بود اتافقی بیفتد، تا الان افتاده بود. اما باید جلوی خودم را بگیرم. قرنطینه همان تقواست.

 

2

وقتی دردش بیشتر است که باعث بشوی کسی کرونا بگیرد. اگرنه بیمار شدن که چیزی نیست.

 

 

3

از برکات این روزهای قرنطینه خانگی، «فلینظر الإنسان إلى طعامه» است که برایم محقق شده. باید طوری غذا بخورم که چیزی ته ظرف نماند. ته مانده غذا، زباله است. به لطف همین حساب گری در شمردن لقمه ها، با غذاها آشتی کرده ام، بیشتر سر به سر طعم ها می گذارم و وقت تناول، خوش ترم از قبل.

۰۸فروردين

هنز هفتم آمیزه ای است از فریب. داستان های غافلگیر کننده، فیلم برداری های خاص و تخصصی، صدابرداری و صدا گذاری هدف دار، گریم، نور مصنوعی و واضح تر از همه اینها بازیگری.

 

حال ما که بیشتر از همه، شیفته ی این هنر هفتم این، سال هاست عادت کرده ایم به اینکه فریب بخوریم و در آخر هم کسی که توانسته اینقدر مسحورمان کند را ایستاده تشویق کنیم. درست مثل تماشاگران نمایش یک شعبده باز. کسانی که از ندانستن حقیقت لذت می برند، برای آن پول خرج می کنند، وقت شان صرف آن می کنند و دست آخر هم فقط وقتی از کار شعبده باز راضی می شوند که هیچ گوشه ای از حقیقت برایشان آشکار نشود.

 

حال و روز جهان بینی ما هم چیزی غیر از این نیست. متولد در فریب، آغشته به فریب، راضی به فریب، دچار فریب و نیازمند فریب. حالا وقتی کسی بیاید و خلاف چیزی که سال ها به آن باور داشته ایم حرف بزند، حرفش را رد می کنیم، اگر استدلال کند با او بحث می کنیم، دست آخر اگر برنده شود و حرفش را اثبات کند از او متنفر می شویم.

 

این روزهای کشورهای خوش آب و رنگ غربی، به وضوح در مقابل بیماری ای که خودشان متهم اول تولیدش هستند، از شرق عقب افتاده اند. برای خیلی از ما سخت است قبول اینکه شرق توانسته از غرب جلو بزند. سال ها بود رسانه ها در گوش ما می خواندند هر پیشرفتی غیر ممکن است، مگر در گناه غرب، با کمک غرب، تحت نظارت غرب، به روش غرب و با سبک زندگی غرب. حالا شاید خود شرقی ها هم انگشت به دهان مانده باشند که مگر می شود ما از اسطوره های خود جلو زده باشیم؟

 

حقیقت پوشالی غرب که سال هاست خمینی کبیر آن را در گوش ما زمزمه کرده، حالا بیشتر از همیشه عیان شده. ذات پست و غارتگر آنها که در روزگار بحران به همدیگر هم رحم نمی کنند چه برسد به ضعیف تر از خود، علم پیشرفته‌ی آنها که هیچ وقت در خدمت توده ها نبوده است، ارزش های اخلاقی سقوط کرده در میان مردم متمدن آنها که فقط با چسبی سفت و سخت به نام قانون جامعه های پاره پاره را به هم متصل نگه داشته و حکومت هایی ناکارامد که در بزنگاه ها عیارشان مشخص می شود. قدرت تبلیغاتی که باید بار همه کاستی ها را به دوش می کشید، حالا که پرده های کنار می رود کارایی خود را رفته رفته از دست می دهند.

 

حالا کم کم افول تمدن فراگیر غرب که چندین سال است زمزمه های آن در میان اندیشمندان پیچیده، بیشتر و بیشتر نمایان می شود. سر و صدای پر دامنه ترین و قدرتمند ترین تمدن تاریخ رو به کاهش می رود و نشان می دهد تمام این سال ها چیزی نبوده جز هیاهو برای هیچ. توده ها که کم ترین نصیب را از منابع زمین داشته اند، حالا با گوشت و پوست خود ناکارامدی سییستم حاضر را لمس کرده اند. این گاز آماده اشتعال روز به روز فشرده تر می شود و می رود به سمتی که با یک جرقه منفجر شود. جایی و روزی که خیلی از آن دور نیستیم. نزدیک ترین زمات در طول تاریخ به پایان حکومت ظالمان و آغاز حکومت مشتضعفان. «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب؟»