تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(
۰۲فروردين

یکی از هنرهای کرونا، خالی کردن وقت است. خانه تکانی تقویم تکراری. حالا همه کلی جای خالی داریم در روز. اینجا به بعدش مدرسه است. زنگ ادبیات. شاید هم ادب. باید جاهای خالی را با عبارت های مناسب پر کنیم. شاید هم عبرت های مناسب.

 

پی نوشت:

عیب می جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو

 نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند

(حافظ)

۱۴اسفند

یاد سفر ترامپ می افتم به هند. یاد اینکه این غربی ها چقدر نایس اند. یاد آرامانشهر می افتم. یاد زیربنای آن. یاد خون.

۱۳اسفند

فکر می‌کنم به اینکه اگر خودم آنجا بودم چه می‌شد؟ کمی دردم می‌آید.

اگر خانواده ام بود چه؟ کمی بیشتر.

اگ خودم، خانواده ام و هر که دوستش دارم، هر روز، وقت بیرون زدن از خانه ممکن بود در خیابان ... درد کم کم جان می‌گیرد. درد زبانه می‌کشد. درد فریاد می‌زند. درد، عقده می‌شود. درد حاکم می‌شود. درد عنان را به دست می‌گیرد.

***

صفحه اینستا را بالا و پایین می‌کنم. می‌رسم یک تصویر مات. هشدار می‌دهد: «تصویر آزار دهنده است». دوبار تایید می‌کنم تا اجازه بدهد مطلب را ببینم. چوب ها بالا می رود و پایین می آید. آدم ها از کی به این روز افتادند؟ از کجای تاریخ اینقدر درنده شدند؟

می روم داخل مغز کسی که چوب می زند. با تمام زور، روی سر آن یکی که افتاده زمین و حتی تکان هم نمی خورد. یاد قابیل می افتم. یاد فرعون. یاد شمر. یاد داعش. آدم ها چطور می توانند اینقدر سقوط کنند؟ چه محاسبه ای در این ذهن صورت گرفته که فرمان می دهد: «باید بزنی. محکم تر بزن». چه چیزی ارزش اینطور زدن را دارد؟

یاد چشم آبی های خوش پوش می افتم. یاد سازندگان آرمانشهرهای زیبای مغرب زمین. یاد شهرهای زیبای اروپا. یاد فیلم های زیبای آمریکا. یاد سواحل مدیترانه. یاد تیکی تاکای دلچسب بارسا. یاد فرزند بیچاره لوییز انریکه. یاد کوبی برایانت.

یاد فضای جهانی می افتم. یاد سازمان ملل. یاد کشورهایی سکوت می کنند. یاد اینکه سکوت علامت چیست. یاد توییت های تاثیرگذار ظریف.

یاد ارزش های می افتم. یاد اینکه حاج قاسم، تروریست بود. یاد «میلیون ها زنی که هر روز در ایران سرکوب می شوند». یاد شمع هایی که در کشورم برای همدردی روشن می شود. یاد دغدغه های دیکاپریو برای افزایش دمای زمین. یاد دختر فعال محیط زیست، که یادم نیست اهل کدام کشور بود، اما خیلی آدم خوبی است. یاد لزوم توجه به بیشتر به سلامت حیوانات خانگی. یاد خودکشی نهنگ ها. یاد تلاش گسترده برای حمایت از همجنس گراهای مظلوم در انگلستان.

یاد می افتد باید کرونا را شکست دهیم. یاد هواپیمای اکراینی می افتم. یاد اینکه نباید به چیز دیگری فکر کنم. یاد بی بی سی می افتم. به من چه ربطی دارد که مسلمانان هند دارند سلاخی می شوند؟ به من چه ربطی دارد که یک عده شهروند درجه n جامعه‌ی جهانی، وقتی از خانه بیرون می روند، ممکن است دیگر به خانه بر نگردند؟

یاد دردهای خودم می افتم. یاد کارهای زیادی که دارم. یاد اینکه خیلی وقت است غذای درست و درمانی نزده ام به بدن. یاد رونالدو. یا فیلم انگل 2019. یاد المپیک توکیو 2020. یاد لیگ جذاب جزیره. خدا کند این روزها این یکی تعطیل نشود.

یادم نیست یاد چه چیزی بود. یاد هیچ چیز نمی افتم. یادم تو را فراموش.

۲۷دی

در بین مصاحبه مدیر عامل های باشگاه ها، این یکی خیلی دلنشین و کامل بود:

فرهاد حمیداوی در واکنش به تصمیم اخیر کنفدراسیون فوتبال آسیا مبنی بر برگزاری بازی تیم‌های ایرانی در کشور ثالث گفت: متاسفانه امروز شاهد این هستیم که دشمنان ایران اسلامی مرزهای دشمنی را از اقتصاد و فرهنگ فراتر برده و وارد ورزش پرطرفدار فوتبال کرده و از هر اقدامی علیه کشور عزیزمان فروگذاری نیستند.

مالک باشگاه شهرخودرو: باشگاه شهرخودرو خراسان بر این تصمیم خود مصمم است و آبرو و عزت ایران اسلامی را فدای چند بازی آسیایی نخواهد کرد.

پیوند خبر

 

پی نوشت: اگر همه مدیران جامعه به جفتک پرانی های خارجی این طور جواب می دادند، الان کس و ناکس در مسائل داخلی کشورمان دخالت نمی کردند، چه برسد به ترور رسمی سردار عزیمان.

۲۳دی

هر روز در می زنند. فریاد می زنند. خواب را از چشمان مان گرفته اند و نمی دانم کجا گم و گورش کرده اند. این پلکی روی هم می گذاریم اسمش خواب نیست، مخدر است. برای چند لحظه فراموشی. اما چه چیزی را فریاد می زنند؟

 

فضای مجازی زهرمار تر از آن شده که بشود گفت. آشی آنقدر شور که یکی یکی باید جمع کنیم و بیاییم بیرون شاید کمی اعصابمان آرام شود. این وری و آن وری فقط می کویند. فقط ایرادهای همدیگر را تف می کنند توی صورت هم. فقط پنجه می کشند به صورت هم. به روح هم. به روان هم. بزرگی نمی خواهند، کوچکی مخالف را می خواهند و یاد نگرفته اند "کوچکی دیگران، دلیل بزرگی تو نیست".

اثری از محبت نیست. هرچه هست خشم است و نفرت و انزجار. هر روز در می زنند. فریاد می زنند. هرروز هم نه، ساعت به ساعت، گاهی دقیقه به دقیقه. فریاد می زنند که جامعه دو قسمت شده. دو بخش افتاده اند به جان هم، یادشن رفته که دعوا خانه را آباد نمی کند، که خراب تر می کند. هر دو می خواهند فرمان ماشین دستشان باشد که بروند سمتی که مصلحت می دانند، اما یادشان رفته با این سرعت، کشیدن فرمان به این طرف و آن طرف نتیجه ای جز تصادف ندارد.

روی گسل نشسته ایم و خوش خوشانمان است که لایک می گیریم. در تاریکی می رقصیم. دشمن مشترک را فراموش کرده ایم. آنهایی که قرن هاست تاریخ مان را استثمار کرده اند را فراموش کرده ایم و افتاده ایم به حان هم. حتی پناه برده ایم به دامن آن دشمن مشترک. خودکشی از ترس مرگ.

آنها که می خواستند رای بیاورند، آوردند. به چه قیمتی؟ ایجاد یک جامعه ی دو قطبی، عصبی، خشمگین، ناتوان در تعامل و گفتگو. بد اخلاق ترین و تیز زبان ترین قدرت طلبان ستوده شدند و بر مسند قدرت نشستند و برایشان مهم نبود چه به سر مردم می آید.

خواب را از چشمانمان گرفته اند. منتظر زلزله ایم. همین الان داریم شروع شده. حالا باید بمانیم و ببینیم گسل تهران زودتر از پا درمان می آورد یا گسل اجتماعی.

۲۲دی

فضای هیجانی نباید تصمیم ساز باشد. اگرنه میشود همان چیزی که باشگاه استقلال تجربه میکند. مربی را تماشاگر می آورد با 5 برابر قیمت، بعد خود تماشگر معترض می شود به مربی. حیا کن رها کن سر می دهد. بعد به مدیر متعرض می شود که: «ما عقلمان نرسید، شما هم عقل نداشتید که این طور مربی آوردید. آن هم با این قیمت؟». بعد حیا کن رها کن می رود سمت مدیر. بعدتر بدهی بالا می آید از دست فلان مربی. هوادار فحش می کشد به اول و آخر مدیر که چرا آن مربی بی کیفیت را با این قیمت آوردی.

 

اگر خواستید سردار حاجی زاده ای که همین چند هفته قبل تا مرز شهادت رفت را هم بگذارید کنار. بعدش چه می شود؟ اولین تیری که به سمت کشور شلیک شود همین ها متعرضتان می شوند که: «مگر شما عقل نداشتید؟ این همه سال که حاجی زاده بود کسی جرئت نداشت به کشور چپ نگاه کند؟ شما عقل دارید؟».

 

پی نوشت 1: نمی دانم واکنش مناسب به این فاجعه چیست، اما برداشتن سردار حاجی زاده را غلط اندر غلط می دانم.

پی نوشت 2: دانشگاهیان عزادار برای هواپیما که بعد از یک اقدام فاجعه بار سپاه، آن هم بعد از عذرخواهی رسمی به اعتراض خیابانی روی آورده اند، برای خروج قطار از ریل در زمان آخوندی و آن همه کشته، حتی بعد از توهین آشکار آخوندی به جانباختگان، ککشان نگزید. #استانداردهای_دوگانه

پی نوشت 3: آمریکا هیچ وقت بابت ساقط کردن هواپیمای مسافربری عذرخواهی نکرد. هیچ وقت پشیمان نشد. مدال افتخار داد. هیچ هزینه ای نداد. لطفاً مقایسه ی آب‌دوغ‌خیاری راه نیندازید.

۲۲دی

اعتراض حق مردم است. نه از از آن جنسی که مسئولان می گویند. می گویند و هیچ قدمی در جهت آن بر نمی دارند که هیچ، جلوی آن را هم به هر فوت و فنی می گیرند. اعتراض حق مردم است. چون هم به نفع مردم است هم به نفع مسئولان، هم به نفع نظام. اما درد دیشبم یک چیز بود. مثل روز برایم روشن بود آنها که آمده بودند برای اعتراض، اگر این هواپیما را آمریکا ساقط کرده بود، به میدان نمی آمدند. اگر می آمدند خیلی متمدنانه. فقط شمعی بود، چند جمله تسلیت با یک فونت خوش تراش لاتین، و شاید (واقعاً شاید) چند قطره هم اشک.

 

پی نوشت 1: آمریکا دیگر غلط میکند هواپیمای مسافربری بزند. خودشان هم فهمیده اند اگر یکی بزنند ده تا میخورند.

پی نوشت 2: مسئولان حادثه باید جواب پس بدهند. درست و حسابی، نه به حرف. جوری که زخم بازماندگان کمی التیام پیدا کند.

پی نوشت 3: شما دنبال خون چند انسان هستید یا ویزای مهاجرت؟ خون خواه یا خون فروش؟

پی نوشت 4: سفیر انگلیس هم آن وسط بوده. کمی تاریخ بخوانید لطفاً.

۰۹دی

نسشته بودم نگاهش می کردم. کار دیگری نداشتم. اولش می ترسید. دور نمی شد. چند قدمی که می رفت بر میگشت که خیالش راحت شود. بدو می آمدم سمتم و چیزی می خواست. انگار بودنم کافی نبود و حتی از چیزی نخواستن هم واهمه داشت. یکی دوساعتی که گذشت رفیقم رسید. قرار بود با هم جایی برویم، اما نه به آن زودی. او هنوز می دوید. حالا دورتر می رفت. یخش آب شده بود. یکی دوتا رفیق هم پیدا کرد. رفیق های چند دقیقه ای. خانواده هایشان زود می رفتند بچه ها هم دنبال آنها. از دست دادن را بلد بود. می رفت سراغ بعدی، با یکی می رفتند رحل بر می داشتن چند دقیقه سر گرم می شدند، با دیگری مشغول بازی با شماره کفش داری. آخری هم سکه بود. پدرم که آمد بچه را تحویل بگیرد تا ما برویم دنبال کارمان، ترسیدم که دلش بشکند. چند ساعت با هم بودیم. از رفیقم یک سکه گرفتم که اگر آخرین دوستش هم رفت دنبال زندگی خودش، بی سکه نماند. جلوی پسربچه 4 سال زانو زدم: «مجتبی؛ دایی. این سکه رو بگیر باهاش بازی کن».

_ کجا می‌ری دایی؟

+ یه کار دارم دایی می‌رم زودی برمی‌گردم.

اولش می خواستم بی صدا فلنگ را ببندم، اما سکه منشا خیر شد. دیدم دل بریدن را یاد گرفته. گذاشت بروم دنبال کارم. دیگر به خانه عادت کرده بود.

اینجا قم است. قطعه ای از بهشت. جایی که دلت گرم گرم است. مثل پشتت. جایی که آنقدر خانه است که گاهی فراموش می‌کنی کنار چه جواهری نفس می کشی و یادت می رود خبری هست.

۰۴آذر

چرا اینترنت شهرهایی که درگیر شلوغی بودند وصل نمی شود؟

خوشبینانه ترین حالت این است که بگوییم: «به خاطر مسائل امنیتی» و بدبینانه ترین حالت: «انتقام گرفتن از مردم».
با یک نگاه منطقی نه دیدگاه اول صحیح است، نه دیدگاه دوم. اولی به این خاطر که مگر مسئولان تا این حد بی فکر و پیاده اند که نمی دانند کسی که بخواهد کاری کند چهار قدم آن طرف تر (در تهران و ...) اینترنت وصل است و میتواند هر کاری بخواهد بکند؟ این وسط مردم ضرر می کنند نه کسی که به قول همان مسئولان قرار است کار سازمان دهی شده انجام بدهد. دیدگاه دوم را هم با استدلال ساده‌ی «مگر اداره کشور خاله بازی است؟!!!» میشود رد کرد.

اما حقیقت چیست؟ رگه هایی از حقیقت را هم در هر یک از نگاه های بالا میشود پیدا کرد. قدری انتقام، قدری هم مسائل امنیتی. علتی بیش از هر چیز ذهن را قلقلک می دهد، کاری است که همه‌ی حکومت ها می‌کنند با این تفاوت که دُز در مسائل و حکومت های مختلف، متفاوت است. «شرطی سازی ذهن ها».
شرطی از ساده ترین مسائل تا پیچیده ترین مسائل زندگی را به صورت ناخودآگاه مدیریت می‌کند. یک مدیر انتصابی (عموماً از یک منبع خارجی) که بدون هزینه و فارغ از نظارت های بعدی، کار خود را به بهترین شکل انجام میدهد. اینکه شرطی سازی چیست را به یک جستجوی ساده می توانید پیدا کنید (البته اگر مسئولان صلاح بدانند و اینترنت شما را وصل کنند 😅) اما در یک جمله‌ی میتوان گفت: «عادت ذهن برای انجام واکنش تکراری، در موقعیت تکراری».
برگردیم به خانه اول. قطع بودن اینترنت. فکر میکنید دفعه بعدی که جنسی گران شود به ذهن مردم (مخصوصاً مردم شهرهایی که پیش از این درگیر اعتراضات بوده اند) چه چیزی از وضعیت پیشِ رو متبادر میشود؟ احتمالاً موارد زیر: اعتراض، اغتشاش، آتش سوزی، ناامنی، قطع اینترنت و ...
حالا فکر کنید هیچ کالایی گران نشده باشد. بر اساس یک متغیر دیگر انگیزه اعتراض در مردم شکل بگیرد، باز تمامی وضعیت هایی که با اعتراض قبلی همراه بوده اند، به ذهن شما هجوم می آورند. واکنش شما چه خواهد بود؟ بسته به نوع زیستن شما متفاوت. اگر بانک دار باشید، به خاطر احتمال آتش سوزی از برداشتن کوچک ترین قدمی در مسیر اعتراض، اجتناب میکنید. به همین ترتیب اگر کاسب باشید از ترس ناامنی، اگر کسب کار شما اینترنتی باشد از ترس تعطیلی کامل کسب و کار تا اصلاع ثانوی و ...
فرق گروه آخر با گروه های قبلی چیست؟ این گروه معمولاً سطح سواد بالاتری دارند، ضمن اینکه در اعتراضات اخیر به شرایط کشور عموماً جز افراد پیشرو بوده اند. هرچند با نگاه کلی فرقی ندارد. در بزنگاه بعدی، مردم از اعتراض یک خاطره بد دارند.
اینجا یک استثنا وجود دارد: کارمندان. کارمندان زیر بال و پر حکومت اند و کمتر مورد تهدید قرار میگیرند تا در موقع لزوم، مخالفانی از مردم، درون مردم وجود داشته باشند (توجه کنید که در تمامی موارد گفته شده استثناهای فراوانی هم وجود دارند. بحث ما رفتارها کنشی و واکنشی به صورت کلی است). در مورد زندگی کارمندی، در آینده مطلب دیگری خواهم نوشت.

مخلص کلام. فرقی ندارد شما چه قشری هستید و چه شغلی دارید. شما از اعتراض به حکومت، دولت یا ... یک خاطره بد دارید. احتمالاً خیلی بد (حتی اگر خودتان متوجه نباشید). ذهن شما کم کم شرطی خواهد شد. نتیجه هم اینکه شما به اعتراض احتمالی بعدی هیچ کمکی نخواهید کرد (احتمال این کمک با تکرار این موارد، کمتر و کمتر خواهد شد).

یکبار دیگر این سوال را مطرح کنیم: «شرطی شدن یعنی چه؟». شرطی شدن در این مورد به خصوص یعنی هر اعتراض (یا اغتشاش) احتمال و شدت اعتراض بعدی را کمتر خواهد کرد.

۰۳آذر

ابراهیم فیاض، دکتر کاربلد جامعه شناسی نزدیک یک ماه پیش گفته بود: «علائم شورش اجتماعی هویدا شده.»

این کلیپ را ببنینم تا بدانیم خیلی چیزها به خیلی چیزهای بی ربطِ دیگر، ربط دارند.

 

اینجا