تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۳۰ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۰تیر

لَکِ ...



آرامش در مقابل مرگ (که بزرگترین طوفان است برای ما) معادلات آنرا عوض می کند. با انسانی که در چنگال مرگ است کاری می کند که مرگ در دستان او قرار می گیرد؛ کوچک می شود. و این بزرگ ترین طوفان می شود "احلی من العسل".

و انسانی که به مرگ باج ندهد، به چه خواهد داد؟ به که خواهد داد؟ وقتی از کوجک تر ها جدا شدی، فقط با بزرگترها طرفی.
و چه کسی از انسان بزرگتر است جز تو؟

پ.ن:
کمی بیشتر تصویر کنیم این جمله را در ذهنمان. "احلی من العسل" گفتن در یک قدمی مرگ! آنها کجا بوده اند؟

۱۹تیر

لَکِ ...



خیلی کودکانه و کوچک است آرزوی آنهایی که می خواهند زندگی آرامی داشته باشند در کنج خانه؛ به دور از دغدغه ها.

بزرگترها هم آرامش را می خواهند ولی دغدغه ها را بیشتر از آن. آرامشی که به دور از طوفان باشد به چه دردی می خورد؟ چه لذتی دارد؟ چه رفعتی دارد؟
آرامش در دل طوفان بزرگ می کند انسان را.


پ.ن: این لذت بخش است که در کشتی در حال غرق شدن لبخند بزنی به "کوچک بودن مرگ"، نه اینکه در گوشه خانه ات بترسی از "بزرگ بودن سوسک".

۱۸تیر

لَکِ ...



هر انسان جهانی دارد مختص خودش. جهان هر کس متفاوت است از جهان دیگری. از زندگی هر انسان شاید بتوان 500 فیلم سینمایی استخوان دار ساخت. علاوه بر این بینش هر انسان به جهان فرق می کند.
می توانم به جرئت بگویم این جهان به شکل سحر آمیزی طراحی شده که هر کس اگر دقت کند به واقع جهان دارد حول او می گردد. جهان می گردد که او بشود آنچه باید بشود و برسد به آنچه باید برسد.

این گونه که نگاه می کنم سرگیجه می گیرم از بزرگی این نظام و سرگیجه تر از اینکه تو همه اینها را می دانی و سرگیجه تر تر از اینکه می توانی.

۱۷تیر

لَکِ ...



رمضان در راه است. از همین حالا شروع کن هل دادنت را. من به جز تو هیچ ندارم، حتی خودم را. نداری های ما را خودت داده ای، خودت هم ...

یا ایها العزیز ...


شعر نوشت: نداری های ما با آنچه داری جور می آید / به هر بیتی سلیمان می نشیند مور می آید
۱۶تیر

لَکِ ...



قرار گذاشته ام با تو و با خودم که این بار در مهمانی رمضانت به بزرگی ات نگاه کنم و بزرگی کردن را یاد بگیرم. قرار گذاشته ام نهادینه کنم در خودم رشد را. اما اگر تو پشتم نباشی فقط خودت می دانی چه می شود، خدا جان.
۱۵تیر

لَکِ ...



امروز قرار است کار بزرگی را شروع کنم. مثل همه کارهای بزرگ که باید شنبه آغازشان کرد. راستی این چه قیدی است که خودمان را به آن مقید کرده ایم؟
۱۴تیر

لَکِ ...



ظهور را چیز عجیب و غریبی کرده ایم برای خودمان؛ انقدر عجیب که حتی اگر زبانی هم نگوییم در ناخداآگاهمان پذیرفته ایم که "کاری از دست ما بر نمی آید".

اما اینقدرها هم دور از ذهن نیست این داستان. اگر خوب باشی او ظهور میکند؛ حتی اگر شده، فقط برای تو.

۱۳تیر

لَکِ ...



اگر بخواهم بنالم، همیشه دست آویزهای بسیاری هستند برای انداختن گناه به گردن آنها؛ برای نالیدن از آنها.
بهتر (و البته سخت تر) این است که هرچقدر هم کوچک، بگردم و اشکال خودم را پیدا کنم این وسط. کاری که فقط شجاع ها جرئتش را دارند.

خدایا؛ شجاعت بده به ما؛ خواهشا
۱۲تیر

لَکِ ...


اگرچه احساس دشمن منطق است؛

"قوی ترین منطق، منطق احساس است".


صحت این جمله تا زمانی است که افراد _مثل این روزگار_ بیشتر احساسی هستند تا منطقی.


پ.ن: به لطف دوست عزیزم متوجه شدم اشتباه کردم؛ صحت این جمله تا همیشه است.


۱۱تیر

لَکِ ...



در آزمایشگاه فیزیک؛ آزمایش نور، دختری به هم رزم(!)ش می گفت: آیینه برای درست کردن ابروهاست.