تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۳۰ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۵آبان

لَکِ ...



از دسته زنجیرزنی بیرون آمد. تشنه بود. صدای نوحه می‌آمد.
- تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده...
پیرزنی برش‌های کوچک هندوانه را وسط مجمع مسی چیده بود، برای نذری. تکه‌ای هم به او رسید. هندوانه را که نزدیک دهان برد، سنگینی نگاهی را احساس کرد. دختر کوچکی بود ایستاده در کناری، با نگاهی حسرت بار. هندوانه را به دست دختر سپرد. دخترک دندان‌هایش را در قاچ هندوانه فرو کرد و اشک شوق به چشمانش دوید... و او به یاد آن سه ساله غریب و عطشان مویه کرد.
- با دو چشمان ترم،طفل عطشان در برم...



+ منبع



۱۵آبان

لَکِ ...



یزید بعد از مرگ پدرش بر منبر رفت و خطاب به مردم گفت: ... من قصد ندارم که پدرم را از صفات زشت تزکیه کنم زیرا خدا به احوال او داناتر است؛ اگر او را بیامرزد به رحمتش با او رفتار کرده و اگر او را کیفر دهد به سبب گناهانش خواهد بود.


به نقل از: واقعه کربلا / علی نظری منفرد (منبع: البدایۀ و النهایۀ، 8 / 153)

۱۴آبان

لَکِ ...



دخترک از میان جمعیتی که گریه‌کنان شاهد اجرای تعزیه‌اند رد می‌شود. عروسک و قمقمه‌اش را محکم زیر بغل می‌گیرد. شمر با هیبتی خشن، همان‌طور که دور امام حسین(علیه السلام) می‌چرخد و نعره می‌زند، از گوشه‌ی چشم دخترک را می‌پاید. او با قدم‌های کوچکش از پله‌های سکوی تعزیه بالا می‌رود. از مقابل شمر می‌گذرد، مقابل امام حسین(علیه السلام) می‌ایستد و به لب‌های سفید شده‌اش زل می‌زند. قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می‌دهد، مقابل او می‌گیرد. شمشیر از دست شمر می‌افتد و رجز خوانی‌اش قطع می‌شود. دخترک می‌گوید: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر می‌گردد. رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده، می‌ایستد. مردمک‌های دخترک زیر لایه‌ی براق اشک می‌لرزد. توی چشم‌های شمر نگاه می‌کند و با بغض می‌گوید: «بابای بد!» نگاه شمر از چانه‌ی لرزان دخترک می‌گذرد، و روی زمین می‌ماند. او نمی‌بیند که دخترک چگونه با غیظ از پله‌های سکو پایین می‌رود.



+ منبع



۱۴آبان

لَکِ ...


باید به اشک هایم شک داشته باشم
وقتی که سالهاست می بارد
و آسمان سینه هم
همچنان غبار آلود است.


پی نوشت: هر کجا هستم باشم
آسمان مال شماست




۱۳آبان

لَکِ ...


محرم می کشد انسان را
با خودش
می کشد
به خودش

محرم تمام دین باید جلوه گر شود
و به قول بزرگی:
شور و شعور و شعر و شعار
باید در کنار هم
باشند
تا حاصل شود
رشد متوازن
۱۲آبان

لَکِ ...


آسمان شهرمان
دو روز است
پیشواز رفته
محرم الحرام حسین را.

دل ما هم گرفته
مثل آسمان شهر
میبینی که ...




پ.ن: این عکس شهر ما نیست.


۱۲آبان

لَکِ ...


همیشه خوبی
و حرمت
همیشه زیباست
اما این وقت روز
دل می برد حرمت




(عکس: یکی از خاطره انگیزترین سفرهای مشهدم؛ حدود 6 سال قبل)



پی نوشت: اگر عمری باشد دهه اول محرم را پر کارتر خواهم بود. به جبران تنبلی های این روزها. ضمن اینکه روزانه یک داستانک می دزدم از اینجا و آنجا (باذکر منبع البته)؛ ان شاء الله



۰۳آبان

لَکِ ...


همه حرف؛ همین سه بیت است. حوصله ی شرح قصه نیست ...



کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد
و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد

خیابان ها و ماشین های سردرگم نمی دانند
که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند، وقتی
سواره خط کشی قلب عابر را نمی فهمد؟



۰۲آبان

لَکِ ...


نامه ای به امام رضا
نامه ای از زائری که
هیچ وقت به حرمت نیامد






(برگرفته از: فیلم تلوزیونی روز هشتم/ مهدی کرمپور)


۰۱آبان

لَکِ ...


غدیر می گوید
که اگر ولایت نباشد
دینت کامل نیست

ولایت یعنی حرف گوش کردن
یعنی اگر
دینم و دنیایم مقابل هم بودند
به حرف علی گوش کنم
یعنی اگر
علی دست گذاشت روی چیزی
که تا دیروز به آن عشق می ورزیدم
بزنمش به گل دیوار

و اگر این را فهمیدیم
دینمان کامل میشود