تبعید

از معبود
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ:
بلکه انسان از وضع خود آگاه است؛هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد

(قیامت/13و14)
از عبد
بازی ایران و آرژانتین هم نشان داد
مقاومت شرط پیروزی است
نه مذاکره و سازش!

(شرط پیروزی/ عین لام)
از تبعید
بی خود نیست، طبع ما به سختی عادت دارد. ما عاشق سختی هستیم ولی مثل خیلی وقت های دیگر خجالت میکشیم از عشق هایمان سخن بگوییم؛ حتی به خودمان.

(تکراری)
آخرین نظرات
  • ۸ مهر ۹۸، ۲۲:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۷۹ مطلب با موضوع «دل واژه» ثبت شده است

۰۵مهر

1. دوستی دارم که مرا کتابخوان کرد. هیچ وقت هم به رویم نیاورد از چه زندگی بالقوه نکبت باری نجاتم داده. از معدود آدم هایی که دلم زیاد برایشان تنگ می‌شود. یادم هست یک بار خواستم یکی دیگر از دوستانم که با او هم زیاد سَر و سِر داریم را با آن اولی آشنا کنم. آشنا شدند اما بعد از مدتی یکی آن یک را پس زد. آنکه پس نزد، هنوز این یکی را دوست دارد و گاه گاه احوالش را جویا می‌شود اما این یکی نه.

2. روابط انسان ها لزوماً مثل آهنربا نیست. گاهی یکی جاذب می کند و آن یکی دفع. آدم های جذاب کم اند. آدم هایی که جذاب بمانند کمتر.

3. گاهی نمی‌شود. هرچند که احساس می‌کنی همه چیز جور بوده، اما نمی‌شود. گاهی انگار قرار نیست بشود.
4. A=B

A=C

B=C?

در علم این استدلال صحیح است. در تجربه ...

۰۲مهر

دلم برایت تنگ شده. نمی خواهی بیایی پایین و بغلم کنی؟ محکم و طولانی. فقط خودم و خودت. مثل همه روزها، همه ساعت ها و همه لحظه ها. مثل همین الان که دارم از تو می نویسم. نزدیک تر بیا. نزدیک از «نزدیک تر از رگ گردن». نزدی تر بیا ای مهربان تر از من به خودم. ای کسی که من را به خودم مهربان کردی. محکم تر بغلم کن.

 

پ.ن: گاهی تو را کنار خود احساس میکنم / اما چقدر دلخوشی خوابها کم است

(محمدعلی بهمنی)

۰۱مهر

از بهترین حس های دنیا این است که خیالت راحت باشد. از چیزی، از جایی، از کسی، یا از ماجرایی. اینکه خیالت راحت باشد مثل یک لیوان شربت خنک در دل تابستان، زیر پوستت حرکت میکند و لذتی می بخشد که چشیدن ست، نه گفتنی. خیال آدم که راحت باشد، دگر تمام است. مخصوصاً اگر خیالت از خدا راحت باشد. مخصوصاًتر اگر خیال او هم از تو راحت باشد. «راضیةٌ مرضیة».

۳۱شهریور

جلوی در خانه ما چند درخت چنار قدیمی هست که شهرداری هنوز قصد جانشان را نکرده. صبح ها که از خواب بیدار می شوم، اگر حضرت موبایل اجازه بدهد، اولین چیزی که چشم های تشنه ام را غرق می کند، همین درخت ها هستند. درختهایی که تمام حجم منظره ای که پنجره به رخ اتاق می کشد را پر کرده اند. اینطور صبح ها، دعا میکنم همه چنین پنجره ای در خانه شان داشته باشند. همه جلو در خانه شان چنار داشته باشند، آن هم نه فقط یکی. خدای جان، بخواه که داشته باشند. اگر در دنیا نشد، در بهشت؛ اما داشته باشند.

۲۶شهریور

یکی از آرزوهای عجیب و غریبی که دارم تجربه به کما رفتن است (البته نه طولانی، نه با هیچگونه آسیب مغزی)

۲۵شهریور

گاهی دلم برای کسی تنگ می شود که نیست. پیش از این هم هیچ وقت نبوده. کسی که حتی نمی دانم چه شکلی است. اما بالاخره یک روز جواب این عطش را پیدا میکنم.

۱۲شهریور

برای دختر لوییز انریکه ناراحت می شوم اما برای دختر بچه های یمنی بیشتر.

در آغوش خانواده اش بود،

در بیمارستان به او رسیدگی می شد،

دارو داشت،

پزشک داشت،

یک نفر و بود و کلی توجه،

از دنیا که رفت کلی پیام تسلیت برایش فرستادند،

مسابقات لیگ اسپانیا با یک دقیقه سکوت شروع شد

و ...

 

اما دختر بچه های یمنی کوچک تر و بی اهمیت تر از آن اند که

کسی بخواهد برای آنها فریاد بزند. رسانه های چاق، روز به روز

آنها را لاغرتر می کنند و ریزتر می کنند و محوتر می کنند و ...

 

پنها ببریم به خدا از این همه تبیعیض. از این دنیای کانالیزه شده.

 

۳۱تیر
گاهی بزرگترین کمک، کمک نکردن است.
۱۳تیر

همه شان یا به خاطر بوفون رفته اند به یوونتوس،

یا به خاطر عظمت تاریخچه به یونایتد،

یا به خاطر جذابیت پروژه جاه طلبانه، به پاریسن ژرمن.

اخبار فوتبال را که دنبال می کنی عجیب است.

هیچ کس به خاطر پول به هیچ تیمی نمی رود مگر در لیگ چین و قطر!!!



پ.ن: صداقت غربی ها دارد دیوانه ام می کند.
چقدر خوب اند این غربی های قانون مدارِ اخلاق گرا.
۱۱تیر

داشتن مسئله‌ی اصلی نیست. داشتن "آنچه که نیست" میچسبد. نمونه اش همین خنکای شب های تابستان است که حسابی خر کیف میکند آدم را. برعکس خنکای پاییز.


پ.ن:

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

(مولانا)